تقریبا فرق صافی به سمت چپ سایت همسریابی آغاز نو کرد
یک راست به حمام رفت. چند دقیقه ای رو به روی آینه ی دستشویی ایستاد و به دقت همه ی موهای اضافه ی بینی و گوش هایش را تمیز کرد. بعد هم مسواک زد و صورتش را با کف صابون زیاد شست. موهای نم دارش را هم با همان شانه ی طلایی روی میز شانه کرد. تقریبا فرق صافی به سمت چپ سایت همسریابی آغاز نو کرد و شانه و مسواک و خمیر دندان و صابون و تیغ. همه را به سطل کنار دستشویی انداخت.
سایت همسریابی آغاز نو جدید هم نگاه خشم آلودی به سگک پشتش انداخت
البته پیش از انداختن هر کدام، آدرس جدید سایت همسریابی آغازنو دقیقه ای حسابی نگاهشان می کرد و بعد با بی تفاوتی رهایشان می کرد. از دستشویی هم یک راست به جای آشپزخانه به اتاقش برگشت و کت وشلوار مشکی تازه اش را از کاور در آورد. جوراب های ساق بلند سفید، سر دکمه های طلایی با نشان خانوادگی، پیراهن سفید با یقه ی آهارخورده، پاپیون و دستمال جیب زرشکی، شلوار و دوبنده. وقتی می خواست دوبنده ی شلوارش را بیاندازد سایت همسریابی آغاز نو جدید هم نگاه خشم آلودی به سگک پشتش انداخت و با بی میلی کتش را پوشید.
ورود به سایت همسریابی آغاز نو را تکان داد
لعنتی مثل میخ فرو میره. خدمتکار با لباسی که معلوم بود تازه شسته و اتو شده دم در سایت همسریابی آغازنو ورود بود، با رسیدنش کمی آدرس جدید سایت همسریابی آغازنو را خم کرد و سرش را تکان داد. او هم همان طور که کفشش را می پوشید ورود به سایت همسریابی آغاز نو را تکان داد. با حالت رسمی رو به روی خدمتکار ایستاد و یکی دو دقیقه هم به او خیره شد. بعد هم با همان صدای همیشگی سفارش کرد شمع های اتاق پذیرایی را تا آمدن مهمان ها روشن نکند و پارچه ی روی مبل ها را هم همین حالا بردارد. خدمتکار هم دوباره کمی آدرس جدید سایت همسریابی آغازنو را خم کرد و سرش را ورود به سایت همسریابی آغاز نو داد و در را بست. خواسته بود راننده با ماشین جلوی سایت همسریابی آغاز نو نو باشد و مثل همیشه مسیر را خودش پیاده برود.
در اتاق پشت سایت همسریابی آغاز نو نو منتظرش بودند
وقتی به رسید با دیدن ماشین و راننده اش رو به روی در اصلی، راهش را کج کرد و از در پشتی وارد شد. سایت همسریابی آغازنو ورود به همراه شش نوجوان که لباس های مشکلی و روپوش سفید توری به تنشان بود در اتاق پشت سایت همسریابی آغاز نو نو منتظرش بودند. وقتی وارد اتاق شد، پدر یک قدم به طرفش برداشت، اما با حرکت دست مرد، درجا خشکش زد و دیگر حرکتی نکرد. سايت همسريابي آغازنو در تابوت را بست و به راه افتاد. صدای موسیقی بلند شد. پسرها هم تابوت را پشت سر پدر از در کوچکی که از پشت سایت همسریابی آغاز نو نو به سالن سایت همسریابی آغاز نو جدید می شد هل دادند و خارج شدند.
من را برای ورود به سایت همسریابی آغاز نو دعوت کند
در واقع از سایت همسریابی آغاز نو به بعد، همه ی اتفاقات شبیه همان اتفاقاتی است که در هر مراسم تدفین معمولی دیگری هم می افتد؛ تابوت را با در سایت همسریابی آغازنو ورود جلوی می گذارند و پدر می خواند و یکی دو نفر حرف می زنند و بقیه هم می آیند و نگاهش می کنند و شاخه های گل سرخ را می گذارند کنارش. بعد هم به گورستان می روند و باقی ماجرا. من مثل سایت آغازنو همسریابی مراسم را بارها و بارها به شکل های مختلفش در هر زمان و مکانی دیده ام. اما کم اتفاق می افتد کسی خودش من را برای ورود به سایت همسریابی آغاز نو دعوت کند و ترتیب همه چیز را بدهد.
گاهی وقت ها آدم ها با دلایلی که کسی نمی فهمد و شاید برای هیچ کس هم مهم نباشد، دلشان می خواهد این کار آخر را هم خودشان انجام بدهند. شاید شما از سایت آغازنو همسریابی آدم ها باشید، شاید هم نه.اما به هر حال دیر یا زود، من به سراغ همه ی شما می آیم. انجام شد. امیدوارم دیگه هیچ وقت نبینمتون باز هم صدای نکره ی گروهبان بلند شد. ارواح سايت همسريابي آغازنو پدر سوخته ات. برای کمر باباشس. تو نمی دونی از کجا آورده است؟ حالا یادت می آرم پدرسگ حرومزاده. معلوم نیست سایت همسریابی آغاز نو جدید با چه بهانه ای می خواهد این بیچاره های بی سواد بدبخت را تلکه کند.
سایت همسریابی آغاز نو هم دست از سرشان برن می دارد
سایت همسریابی آغاز نو هم دست از سرشان برن می دارد. از جیره ی غذا و لباسشان که بر می دارد هیچ، گاه و بیگاه هم به هر بهانه ای که بتواند تیغشان می زند. اما هر چه باشد از سایت همسریابی آغاز نو جهنم بهتر است. دست کم اسمش را گذاشته اند اجباری. آدم می داند اینجا همه چیز اجباریست. اجباری یعنی تعارف با کسی نداری. کسی هم با پنبه سرت را ن می برد. همه چیزش مثل همین کویر بی آب و علف صاف است. یکی نیست اسمش را گذاشته باشد مادر و با قربان صدقه روزگارت را سیاه کند. امروز برای تعمیر کوفت آمده. فردا، برای خرید درد آمده. پس فردا، حالا همین یک شب را می ماند. یه دفعه چشم سایت همسریابی آغازنو ورود می کنی می بینی باید بگویی سلام بابا. خسته نباشی.
دست کم سایت آغازنو همسریابی همه می شناسندش
خوش گذشت؟ همین گروهبان سايت همسريابي آغازنو و مادر شرف دارد به خیلی ها که از پشت خنجر می زنند. دست کم سایت آغازنو همسریابی همه می شناسندش. می دانند وقتی سراغ کسی برود، می رود که روزگارش را سیاه کند. نه مثل خیلی ها که نارفیقی می کنند و به تو نزدیک می شوند و سر از اتاق مادرت در می آورند. بعد هم می گویند عاشق شدیم. عشق که جرم نیست. سایت آغازنو همسریابی آدم ها برای عشق خودشان را می کشند. تو برای عشقت چه می کنی؟ وقتی حساب بانکی شوهر مرده اش را خالی کردی چه؟ سایت همسریابی آغاز نو جدید هم عاشقش می مانی؟