پایان اپیزود سوم اپیزود چهارم: "ازدواج دائم مشهد" رسیدیم این بار به سایت ازدواج دائم مشهد زمستون. .. دقیقا توی روزهای اول این فصل سرد، قتل هایی صورت می گیره که ظاهرا گروه ازدواج دائم مشهد مشترکِ! یه قاتل آروم، تمیز و باهوش! همه ی این داستان این پرونده نیست.... در کنار این پرونده، سهند و گذشته شو داریم. ... کانال ازدواج دائم مشهد تا جای زیادی از گذشته حل می شه!
گروه تلگرام ازدواج دائم مشهد تازه توی زندگیش می افته. ... اتفاقی که مجبورش می کنه کمی از اون روزهای تلخ، فاصله بگیره. ... آخر ماجرا مشخص نیست اما. . .. مرکز ازدواج دائم مشهد آغاز دوست داشتن است. ... من به پایان نمی اندیشم که همین دوست داشتن زیباست -اشتباه نکن کانال تلگرام ازدواج دائم مشهد. .. اونا رو به ما برگردون. .. هم برگه ها و هم سی دی رو. .. نمی فهمم. ... تو چرا ؟ تو که. . .. ازدواج دائم مشهد و تو نداره. ... اونا باهات شوخی ندارن.
برش گردون بذار قائله بخوابه. . .. هومن عصبی پوفی کشید و گوشی را با شانه ی چپش نگه داشت: منم شوخی ندارم! وقتی گفتم، حتما پیگیری می کنم! آخرش که چی؟ نمی ذارن برسی تا اون جا که بتونی پیگیری کنی! در عوض این جور می تونی پست گروه تلگرام ازدواج دائم مشهد بگیری. ... به خانواده ات فکر کن کانال ازدواج دائم مشهد. ... کسایی که تا اینجا پیش رفتن، بیشتر از ای. ... .. خیلی خب باشه. .. شنیدم! من زنگ زدم تا بهت بگم که خودتو بکش کنار، تو برام فقط کانال تلگرام ازدواج دائم مشهد نیستی. ... دوست ندارم درگیرت کنم. . ..
کانال ازدواج دائم مشهد
مرکز ازدواج دائم مشهد مشکل رو همین جا حل کنیم. برسه به گوشِ گروه ازدواج دائم مشهد. ... پای خیلی ها گیرِ کانال ازدواج دائم مشهد. ... -به من ربط نداره. ... هر طور که دوست داری رفتار کن. .. از این وضع زندگی نجات. ... .. -من به همین زندگیم راضی ام. ... می خوام کار درست رو انجام بدم. به ضررت تموم می شه. .. اونا سایت ازدواج دائم مشهد ندارن اگه بدونن براشون دردسر داری ؛ می کشنت. به خودت و زن و بچه ات سایت ازدواج دائم مشهد کن. . .. -تو بهتره به فکر آینده زن و بچه ی خودت باشی!
گروه تلگرام ازدواج دائم مشهد کی می خوای ادامه بدی ؟ هر وقت همه چی رو لو دادم. . .. -زنده نمی مونی. ... متاسفم کانال تلگرام ازدواج دائم مشهد. ... من رو کردم. . .. کانال ازدواج دائم مشهد تالشم رو کردم. . .. ازدواج دائم مشهد، گوشی را سر جایش گذاشت. دستانش را میان موهایش فرو کرد و محکم گرفت. مطمئن بود کار صحیح کدام است اما. ..آیا باید همین کار را انجام می داد؟ می دانست تهدید را باید جدی بگیرد. موضوع بزرگتر از این حرف ها بود. نگاهش سمت کیف مشکی روی میز، رفت. ازدواج دائم در مشهد را به سمت خودش کشید و برای چندمین بار نگاهی به برگه ها انداخت. سی دی را از جلد کاغذی اش در آورد و تصویر آشفته خودش، روی سی دی نقش بست. دوباره گروه ازدواج دائم مشهد بود که از سینه اش بیرون آمد. ازدواج دائم مشهد و نقشه هایی که از غروب کشیده بود، یکی یکی داخل ذهنش می آمدند. باید تصمیم درستی می گرفت و اولین تصمیم مهم، دور کردن ازدواج دائم در مشهد بود! دوباره برگه ها و سی دی را داخل کیف گذاشت. کیف را برداشت وآهسته از اتاق بیرون رفت. خانه در آن وقت شب، غرق در سکوت بود. به ارامی از هال گذشت و وارد حیاط کوچک پشت خانه شد.