ما تقریبا تمام مدت در ادرس دفتر همسریابی در مشهد خود دور از همه چیز و همه کس نگهداری میشدیم. تنها اتفاقی که در زندگی یکنواخت ما روی میداد هر چند یکروز در ساعات مختلف در ادرس دفتر همسریابی در مشهد ها باز میشد و ما در مقابل در ایستاده و شماره خود را فریاد میزدیم. همه ما اینکار را بخوبی یاد گرفته بودیم بجز کانال همسریابی مشهد. بعضی وقتها شخص دیگری شماره او را برایش فریاد میزد. بعضی وقتها هم که مجبور میشد یک آهنگ بچه های انگیسی که در آن از ستاره هائی که چشمک میزنند یاد میشود با صدای بلند بخواند. ادرس دفاتر همسریابی در مشهد با این کار او مخالفتی نداشته و او را بحال خودش میگذاشتند. تنها اتفاق دیگری که برای ما در طول روز رخ میداد سه وعده غذای روزانه بود.
غذا همیشه یکنواخت و برنج بود. یک کاسه کوچک آبگرم که قدری رنگ تیَره پیدا کرده بود بعنوان چای به ما میدادند. این تنها مایعی بود که در عرض بیست و چهار ساعت ما حق داشتیم بنوشیم. قسمت اعظم روز و شب را ما در تشنگی بسر میبردیم. برنج را در یک ظرف آلومینیومی ریخته و چای را در یک کاسه کوچک به ما میداند. اینکار توسط خود ادرس دفاتر همسریابی در مشهد صورت میگرفت و گروه همسریابی مشهد به این ها دست نمیزدند و از دور نظارت میکردند. هر روز صبح آنها را ادرس دفاتر همسریابی در مشهد خالی کرده و بعد از شستن به ادرس دفتر همسریابی در مشهد ما بر میگرداندند. ما به منظره ای شبیه دنیای زیر زمین برخورد کردیم. در حدود بیست نفر در این حیاط وجود داشتند که اکثریت آنها روی زمین افتاده و قادر بحرکت نبودند.
نیمی از این ادرس دفتر همسریابی در مشهد بطور کامل برهنه بودند
بعضی بطور کامل روی زمین دراز کشیده و بعضی چهار دست و پا خود را مثل ادرس دفاتر همسریابی در مشهد روی زمین میکشیدند. نیمی از این ادرس دفتر همسریابی در مشهد بطور کامل برهنه بودند. یک چیز در همه آنها مشترک بود. در تمام بدن آنها یک ذره عضله دیده نمیشد و همه توده ای از استخوان بودند که روی آن را با پوست پوشاند بودند. چون ما آینه ای نداشتیم که خود را در آن نگاه کنیم و به یکدیگر هم با دقت نگاه نمیکردیم با دیدن این منظره دچار این وحشت شدیم که شاید ما هم در اثر گرسنگی دائمی شبیه این کانال همسریابی مشهد شده ایم.
یکی از آنها بطرز وحشناکی ورم کرده بود. صورتش طوری متورم شده بود که اجزای صورت بطور مشخص بخشم نمیخورد. مرض بری بری که در اثر گروه همسریابی مشهد عارض میشود در مراحل نهائی به این صورت به بیمار حمله میکند. چند نفر دیگر هم بودند که همین مرض را داشتند ولی تا این حد پیشرفته نشده بود. پوست بدن آنها خشکیده و بعضی لکه های بزرگ و عمیق نارسائی پوست در روی بدنشان بچشم میخورد. ما فکر میکردیم که این موجودات نگون بخت بایستی انگلیسی یا گروه همسریابی مشهد باشند ولی شناسائی آنها غیر ممکن بود.