نمیدونم برم تو یا نه.. ...اما دل طاقت نیاورد. 2 تا ضربه با پام به در زدم و در و باز کردم. قیافشون دیدنی بود. اجاره ویلا در استانبول روزانه بلند شد و گفت: بابا شما دیگه کی هستین.. ..اجاره ویلا در استانبول
منشی خوب به اجاره ویلا در استانبول برای یک هفته صداقت میگن ها. بعد هم اومد سینی چایی رو از دست رفت و گذاشتم رو میز. امیر رفت پشت میزش نشست و مشغول تایپ چیزی شد.) به این ادب یاد ندادن.نکنه فکر کرده من راستی راستی ابدارچیش (با هورتی که اجاره ویلا در استانبول ترکیه از چاییش کشید نگاه رفت طرفش. اجاره ویلا در استانبول سالیانه: به به.. .چه خوش طع. با اشاره پرسیدم: چی شد. آروم سرش رو تکون داد یعنی حله. یه لبخند زدم و چایی رو از رو میز برداشت. نم یدون چرا این دهن من بعضی وقتها بی موقع کار میکنه. رو به اجاره ویلا در استانبول
گفت چایتون رو بیارم انجا بدون اینکه سرش رو بالا کنه گفت: نمیخورم به جهنم که نمیخوری.. ..تا من باش طرف رو بشناس حرف بزن در و بسمت و امدم بیرون که دیدم خانوم نیکویی و رسمتگار فنجان به د ست میرن آشپز خونه. پشت میزم نشستمو مشغول خوردن چایی شدم.
اجاره سوئیت در استانبول هم بعد از تشکر دوباره رفتن
اجاره سوئیت در استانبول هم بعد از تشکر دوباره رفتن به کارشون برسن. کمی بعد اجاره ویلا در استانبول ترکیه اومد بیرون. گفت: بالاخره چی شد؟ قرار شد عذر اجاره ویلا در استانبول برای یک هفته رو بخواد. البته تا وقتی که کسی رو پیدا نکنه, اینکار رو نمیکنه من امروز در مورد شیوا به ایشون میگم. حالا اجاره سوئیت در استانبول ماهانه مطمئنید، شیوا خانوم.. . میون حرفش ا مدم و گفت: از اون مطمعن.. ..فقط شیوا هم مه روزها رو نمیتونه کار کنه. اون بعضی روزها رو دانشگاه میره. اونطوری ممکنه امیر قبول نکنه. حالا که تا اینجا اومده بودم باید تمومش میکردم را ستش من میتونم روزهای که شیوا نمیتونه بیاد، بجاش کار کنم، البته ا ر مهندس قبول کنه نیما گفت: اون با من.. ..... تلفن به صدا در اومد و حرف اجاره ویلا در استانبول روزانه نیمه موند. گوشی رو برداشت. با اجاره ویلا در استانبول
۳ روز من شده بودم پادوی این اجاره ویلا در استانبول سالیانه
کار داشتن. یعنی این ۳ روز من شده بودم پادوی این اجاره ویلا در استانبول سالیانه. از جام بلند شدم به طرف اتاق امیر رفت. دست به دستگیره بود که اجاره ویلا در استانبول ترکیه گفت: خانوم صداقت.. .. بر گشت به طرفش گفت: ممنون لبخند زدم و گفت: خوشحال که احساس به دروغ نگفت د ستگیره در رو پایین دادم و در رو باز کردم. اما متوجه ن شدم که اجاره ویلا در استانبول برای یک هفته سینی بدست پشت در هستش. باز شدن در همانا و واژ ون شدن سینی فنجانها ه همان. شرمنده از اتفاقی که افتاده گفت: اجاره سوئیت در استانبول نمیدونستم پشت در هستید. چهره اش انقدر عصبانی بود که نگو. سرم رو پایین انداخت و به دست لی که آب داده بودم نگاه کردم و گفت: اومده بودم بگم تلفن با اجاره سوئیت در استانبول ماهانه کار داره یدفعه صدای اجاره ویلا در استانبول
رفت بالا: خانوم صداقت لازم نیست که برای هر تلفنی که به من میشه در این اتاق رو باز کنید و من رو صدا کنید. بعد رفت به طرف تلفن و کمی اجاره ویلا در استانبول روزانه اما هنوز عصبانی گفت: فقط کافیه این دگمه رو فشار بدید، من از اتاق گوشی رو بر میدارم بعد خودش دگمه قرمز رو فشار داد و گوشی رو ذاشت. من اصلا انتظار همچین برخوردی رو نداشت.