پرستار با اخم به بیرون اشاره کرد: -بفرمائید بیرون خانم بفرمائید! یاس سرش را تکان داد و با نگاه به قیافه ی بیرنگ و روی کانال ازدواج موقت پارسیان سمت در قدم برداشت که صدای ناله مانند نوید بلند شد: -کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان! کیفش از دستش رها شد و نگاهش به عقب برگشت؛کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان نیمه هوشیار نگاهش میکرد و انگار چیزی زیر لب زمزمه میکرد! نزدیکش شد و دستش را گرفت؛ پرستار سریع از اتاق خارج شد و یاس ماسک روی صورت کانال ازدواج موقت پارسیان را برداشت، سرش را کمی جلو برد و پرسید: -خوبی؟ لبش تکان خورد: -نه! یاس لبش را باز کرد حرفی بزند که در بیهوا باز شد و یک نفر آقا همراه دو نفر پرستار و لعیا وارد اتاق شدند...
دکتر با دیدن چشمهای نیمه باز کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان دستی روی پیشانیاش گذاشت و با آن یکی دستش دکمههای دستگاه را فشار میداد! - تبش اومده پایین، تا نیمساعت دیگه کاملا هوشیار میشه، علائم حیاتیش کاملا عادیه... بعد رو کرد سمت یاس و با لبخند گفت: -دخترم کاش یه ذره زودتر میومدی! یاس هم لبخند زد اما پر از درد! سنگینیه نگاهی را حس کرد و سرش را بلند کرد؛لعیا بود که خیره نگاهش میکرد! نگاهش مات بود، خنثی و بدون هیچ چیزی! - حالش خوبه، اگر اینجوری پیش بره تا فردا صبح مرخص میشه. بعد یک چیزهایی را به پرستار گفت و پرستار تند تند توی پروندهی دستش یادداشت کرد.
کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان بدون توجه بهش
بفرمایید بیرون، دور بیمارو خلوت کنید. پرستار بود که این حرف را زد اما کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان بدون توجه بهش روی صندلی کنار کانال ازدواج موقت پارسیان نشست که دکتر گفت: -بذارید این خانم بمونن بقیتون بیرون منتظر باشید. لعیا نگاهی پر از غم سمت نوید انداخت و سمت در رفت...یاس سرش را کنار سر نوید قرار داد و گفت: -یه حرفی بزن نوید! کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان به هزار زحمت دستش را بلند کرد و خواست روی دست یاس بگذارد اما ناموفق بود؛یاس متوجه شد سرش را بلند کرد و دست کانال ازدواج موقت پارسیان را گرفت؛ نوید لبهای خشک شده اش را از هم باز کرد و برای دومین بار صدایش زد: -یاس؟ کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان لبخند زد؛ میان گریه!
با دست آزادش اشکهایش را پاک کرد و جواب داد: -جانم؟ - میمونی کنارم؟ یاس چشمهایش را بست نفسی عمیق کشید؛ دست نوید را توی دستش فشار داد و چشمهایش را باز کرد؛ نگاهی به چشمهای رنگ شب کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان انداخت که کمی به سرخی میگرایید و سرش را خم کرد؛ لبش را نزدیک گوش کانال ازدواج موقت پارسیان برد و زمزمه وار گفت: -تو صبح ناب دل هستی، از این بهتر چه میخواهم! این بار دست او بود که توسط دست نوید فشرده شد و باز صدای نوید را شنید که گفت: - این بار دیگه نمیذارم کسی ازم دورت کنه، بقول خودت دیگه گور بابای همه چیز و همه کس، تو فقط باش!
قند توی دل کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان آب شد
قند توی دل کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان آب شد؛ نگاهش را بالا برد و با دیدن لیندا که از پنجره خیرهی آن ها بود سرش را عقب برد؛خواست دستش را هم از دست کانال ازدواج موقت پارسیان بیرون بکشد که نوید مانع شد؛ یاس نگاهش کرد و این بار که برگشت سمت شیشه لیندا نبود! - لیندا ب. .. در باز شد و با ورود لعیا به اتاق حرف یاس نیمه ماند؛ نگاه کانال ازدواج موقت پارسیان و یاس روی لعیا بود و نگاه لعیا با کلی ناراحتی روی کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان!