ورود به سایت همسریابی شیدای اینجا چیکار میکنی؟
با صدای ورود به سايت همسريابي شيدايي که داشت با تلفن حرف میزد فهمیدم که از خواب بیدار شده از پله ها پایین رفتم... منتظر شدم تا تلفنش تموم بشه سلام به طرفم برگشت؛ ورود به سایت همسریابی شیدای اینجا چیکار میکنی؟ راستش قراره فردا با ورود کاربران به سایت همسریابی شیدایی دوستاش بریم شمال اومدم خبر بدم بهتون صفحه ورود به سایت همسریابی شیدایی باش فقط من افرادمو دنبالت میفرستم که اتفاقی برات نیوفته واینکه ردیابت همیشه دنبالت باشه.. اطاعت قربان صفحه ورود به سایت همسریابی شیدایی من یه سر میرم پیش برمیگردم باش ورود کاربران به سایت همسریابی شیدایی فعلا با رفتن... یکم خونه رو مرتب کردم.....براخودمم غذا پختم..... منتظر بودم تا لازانیا حاضر بشه...
به اتاقم رفتم گوشیمو از تو کشوی میزم برداشتم شماره ی رایانو گرفتم... بعد از چندتا بوق تماس وصل شد ورود به سایت همسریابی شیدای داداش کوچولوی خودم ورودبه سایت همسریابی شیدایی با صدایی که شادی توش موج میزد گفت ورودبه سایت همسریابی شیدایی سلام رستا خودتی؟ اره دیگه پس میخواستی کی باشم رایان؛ وای خیلی دلم برات تنگ شده رستا بیا اصفهان چشم اگه شد میام ورودبه سایت همسریابی شیدایی با صدایی گرفته گفت: حتما بیا اصلا دوست نداشتم رایانو ناراحت ببینم واسه خاطر همین گفتم باشه حتما حتما میام... رایان؛ عاشقتتممممم اجی منم همینطور داداش کوچولوم ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین کی میای؟
ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین بفرما
تا اخر این ماه میام رایان؛ باشه انقدر حرف زدی وروجک که یادم رفت میخواستم چی بگم ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین بفرما من فردا میرم شمال تا اخر هفته ماموریت دارم زنگ زدی گوشی جواب ندادم نگران نشو ورودبه سایت همسریابی شیدایی باشه خیلی مواظب خودت باش چشم با صدای مامان که از پشت گوشی رایانو صدا میزد بغض گلومو چنگ زد چقدر دلم براش تنگ شده بود.... ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین من دیگه برم مامان داره صدام میزنه برو عزیزم ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین فعلا بعد از اینکه گوشیو قطع کردم به اشکام اجازه دادم رو گونم سر بخورن..... دل تنگ بودم..... ورود به سایت همسریابی شیدای اغوش مادرم....
همانند دختر بچه ای که فقط یکساعت از مادرش دور بوده است.... ورود به سایت رسمی همسریابی شیدایی نوازش دستای مادرم بودم..... همانند دختر بچه ای که مادرش موهایش راشانه میزند..... دلتنگ لالایی مادرم بودم.... همانند دختر بچه ای که هرشب با صدای لالایی مادرش به خواب میرود.... دلم تنگ است.... دلتنگ همه چی..... ورود به سایت رسمی همسریابی شیدایی چشمان مهربون پدرم.... دلتنگ صدای خوش اهنگین مادرم..... ورود به سایت رسمی همسریابی شیدایی حمایت برادرم..... ولی...... با سرنوشت چه میشه کرد..... کاش میشد سرنوشتو از نو نوشت..... کاش میشد که گذشته رو از زندگی پاک کرد......کاش..... کاش.... کاش..... باصدای الارم گوشیم از خواب بلند شدم.... یه دوش ربع ساعتی گرفتم..... موهامو خشک کردم..... خروار موهامو بالای سرم بستم..... یه بافت توسی رنگ با شلوار جین توسی شال توسی کفشای ادیداس مشکی رنگم پوشیدم..... یکم رژ زدم...
ورود به سايت همسريابي شيدايي رو مبل نشسته بود
گردنبندی که داخلش ردیاب گذاشته بودنو به گردنم انداختم ساکمو برداشتم از اتاقم اومدم بیرون.... ورود به سايت همسريابي شيدايي رو مبل نشسته بود. ساعت 6بود فکر نمیکردم ورود به سايت همسريابي شيدايي بیدار باشه..... سلام صفحه ورود به سایت همسریابی شیدایی سلا صبح بخیر صبح شمام بخیر؛ ورود کاربران به سایت همسریابی شیدایی کی میاد؟ نگاهی به ساعت مچیم کردمو گفتم حدودا 10دقیقه دیگه؛ اهان گردنبدتو برداشتی؟ بله قربان صفحه ورود به سایت همسریابی شیدایی مواظب خودت باش اطاعت با صدای ایفون به طرف در رفتم از ورود به سايت همسريابي شيدايي خدافظی کردمو از خونه خارج شدم با دیدن ارسام که تیپ اسپرتی زده بود لبخندی زدم.... سلام ارسام؛ ورود به سایت همسریابی شیدای خانومی سوارشو بریم بریم همراه ورود کاربران به سایت همسریابی شیدایی سوار ماشین شدم بقیه کجان؟ ارسام؛ خیابون.