آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو
همسر یابی آغاز نو همان لحظه با قدرتش همسر يابي آغاز نو رو به روی زمین می اندزد. اتش فشان همسر يابي آغاز نو، فعال می شود! و هر لحظه آماده ی فوران است. همسر يابي آغاز نو با تمام حواس پنج گانه اش به چشمان همسر یابی آغاز نو می نگرد. احساس می کند. در چشمانش چیزی می بیند! قبل از آنکه همسر یابی آغاز نو برای بار دیگر او را معلق کند. با ضربه ای غیر قابل پیش بینی به صورت همسر یابی آغاز نو می زند! و صورتش را غرق در خون می کند! ساناز _ افرین. ساناز به سرعت انگشتانش را تکان می دهد، و آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو مقابل همسر يابي آغاز نو می سازد.
سایت همسریابی آغاز نو به سرعت جا خالی می دهد!
همه به آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو سوزان مقابل سایت همسریابی آغاز نو می نگرند، اما نمی دانند آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو مقابل سایت همسریابی آغاز نو فقط یک تصویر منعکس شده است! سایت همسریابی آغاز نو به سرعت جا خالی می دهد! آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو سوزان، به سرعت از پشتش می گذرد. رفته رفته از بین می رود! ساناز با لبخند به سایت همسریابی آغاز نو می نگرد و می گوید: - عالی بود! فکر نکنم دیگه به من نیازی داشته باشی! با لبخند جمع را ترک می نمایید. روز ها به سرعت می گذرند. . .. سايت همسريابي آغاز نو - نه. .. نه. .. این طوری نه! بذار نشونت بدم سايت همسريابي آغاز نو به پشت آدرینا می رود، فاصله ی کمشان را از بین می برد، برای لحظه ای تن آدرینا می لرزد.
عضویت سايت همسريابي آغاز نو
سايت همسريابي آغاز نو یکی از دستان آدرینا رو به ر روی تیر می گذارد، و با دسته دیگرش تیر کمان را نگه می دارد. سايت همسريابي آغاز نو کنار گوشش می گوید: -ببین کدوم رو باید، به این شکل نگه داری، و تیر رو به این حالت به عقب بکشونی. ببین برای به هدف زدن ؛باید به این نقطه نگاه کنی!! از آغوشش می گرید. اراس متعجب به او می نگرد. ادرینا - اینجوری راحت ترم. لبخند کج زیبایش را تقدیم او می کند. ساناز کنار رامتین می رود. به نقطه ی که او را مجذوب کرده است، می نگرد!! رامتین - تو این چند روز خیلی پیشرفت کردن ؛ نه تنها الفینا و برسام، بلکه همه! به ساناز نگاه می کند و می گوید: - همه این پیشرفت رو به تو مدیونیم! ساناز به چشمانش نگاه می کند و می گوید: - این حرف رو نزن. من دیگه عضو این گروهم باید به همه کمک کنم! و در عوض این، انجام وظیفه منتظر تشکر کسی نیستم!! - خوشحالم که به جمعمون برگشتی! با لبخند تلخش به او نگاه می کند. - اگه به من بود هیچ وقت نمی رفتم. بغضش را در سینه زندانی می کند!!
نظر همسریابی آغاز نو سایت رو جلب می کند
حرکات برسام و الفینا نظر همسریابی آغاز نو سایت رو جلب می کند همسریابی آغاز نو سایت - می گم ؟ - می شنوم! - یه حس هایی می گه این دوتا اصیل زادن!! به سرعت سرش را به سمت او می چرخاند. اینجوری باشه! - چرا ؟! خوبه که! - اصلا هم خوب نیست! رامتین از کنارش با عصبانیت می رود. همسریابی آغاز نو سایت به دنبالش حرکت می کند، و مدام اسمش را صدا می زند. این کارشان نظر بقیه را جلب می کند رامتین با عصبانیت به سمتش بر می گردد. فریاد بر سرش می زند. - می خوام تنها باشم رو به تک تک بچه ها می کند و می گوید: - نه تنها همسریابی آغاز نو سایت، بلکه تک تک شما، نمی خوام هیچ کدومتون رو ببینم. رامتین به داخل ویلا می رود؛ و همه را در بهت می گذارد. برسام بر سرش فریاد می زند - چی بهش گفتی ؟! ها ؟ چی گفتی بهش که تا این حد عصبیش کردی؟! به او چشم می دوزد؛ از این همه بی رحمیش قلبش به درد می اید. به عقب هلش می دهد و به داخل ویلا می رود. داخل اتاقش می شود؛ در را قفل می کند و خودش را، در آغوش تختش رها می کند! کم کم در آغوش تخت، به خواب می رود. شخصی به کنار ساناز می رود؛ گونش را نوازش می کند؛ دست بر گیسو وانش می کشد. تق، تق با صدای در پلکانش را باز می کند.