نکنه مرکز صیغه بوشهر نقشته! ها؟
صیغه بوشهری: عزیزم تو که نمی خوای از فنون دفاع شخصیت رو من پیاده کنی!؟ فقط یه سال با اصرار خانم فلسفی دفاع شخصی کار کردم مرکز صیغه بوشهر داره شلوغش می کنه! من: بانو صیغه بوشهر: جانم میدونستی بازگشت همه به سوی اوست! ؟ یعنی چی؟! بلند گفتم: بعدم با لبخند خبیثی دویدم سمتش، جیغ بنفشی کشید. فک کنم ده دوری خونه رو دادیم. صیغه بوشهر در حالی که نفس نفس می زد. من… تسلیمم! بعدم ولو شد رو مبل. منم کنارش نشستمو محکم بغلش کردم. دوست دارم صیغه بوشهری! از بغلم اومد بیرونو با چشای گرد گفت: نکنه مرکز صیغه بوشهر نقشته! ها؟
صیغه بوشهری چه حرکات لوسی انجام دادیم!
خنده ای کردمو گفتم: نه دیوونه! از بس که از جملات محبت آمیز استفاده نمی کنم، صیغه یابی بوشهر جمله به نظرش مشکوک و غیر عادی اومد! پس منم همینطور، الانم می خوام سریالمو ببینم مزاحمم نشو و هرچه زود تر شرو کم کن! رفیق مارو باش! هیچ بویی از احساسات نبرده فقط دلقک بازی بلده! ولی می گم صیغه بوشهری چه حرکات لوسی انجام دادیم! یه لحظه از خودمون چندشم شد! منتظر تاییدش موندم.
ولی آنچنان محو فیلم بود که حتی پلکم نمیزد! واسه صیغه بوشهر پشت چشمی نازک کردم و رفتم صیغه در بوشهر اتاق خواب... روی تخت نشستم دفترچمو باز کردم و طی یک تصمیم ناگهانی خواستم یادداشتی بنویسم: گاهی اوقات احساس تنهایی میکنم... شاید دور و برم کسایی باهام معاشرت کنن، حرف بزنن، درکم کنن... اما همه که موندگار نیستن...
رسیدیم به سالن زیبایی زن صیغه بوشهر
اخرشم صیغه در بوشهر می مونم و صیغه در بوشهر و تنها صیغه موقت بوشهر که باید یاد بگیرم اینه که چجوری تنهایی قوی باشم. امروزهم اخرین روزیه که من تهران می مونم بعدشم میرم مشهد، بلکه بتونم یه زندگی نو و روبه پیشرفت رو برای خودم بسازم. اما نباید فراموش کنم که باید زندگیمو نو کنم نه همه ادمای زندگیمو... صیغه بوشهری: دلارا حاضری؟ اره دیگه بریم. سوار ماشین شدیم مسیر با سکوت سپری شد، تا اینکه رسیدیم به سالن زیبایی زن صیغه بوشهر. رفتیم داخل، زن صیغه بوشهر باهامون سلام گرمی کرد...
صيغه بوشهر تشکری کرد و کنار من رو صندلی نشست
یه صيغه بوشهر همسن و سال هم نشسته بود که بعد اون عسل صیغه بوشهر رو اماده می کرد. زن صیغه بوشهر در اخر به موهای اون صيغه بوشهر اسپری زد و گفت: موهای شمام تموم شد. خاله اسمان اون صيغه بوشهر تشکری کرد و کنار من رو صندلی نشست. روی صورتم دقیق شد و گفت: چهرت برام خیلی آشناست... جایی دیدمت؟ راستش چهره خودشم واسم آشنا بود. اتفاقا شما هم برام اشنایید. اما نمی دونم چطور! سری تکون داد و به رو به روش خیره شد. یکم به مغزم فشار اوردم.... خودشه! جشن فارغ التحصیلی! رو بهش گفتم: فکر می کنم تو جشن فارغ التحصیلیم دیدمتون!
اونم که انگار صیغه موقت بوشهر یادش اومده باشه گفت: درسته...
اونم که انگار صیغه موقت بوشهر یادش اومده باشه گفت: درسته... و صیغه در بوشهر باید هم دانشگاهی آرتان بوده باشی. با لبخند محجوبی گفتم: درسته بعد از سکوت نه چندان طولانی گفت رابطت با پسرم چطور بود؟ چی بهش می گفتم؟! می گفتم پسرت دورترین آدمیه که حس میکنم خیلی نزدیکه! تقریبا معمولی. پس نمی شه رو صیغه یابی بوشهر ارتباط معمولی حساب باز کرد؟
تو اولین گفتگومون چه صیغه موقت بوشهر ازم می خواد؟!
چقدر مجهولاته معادله کلماتش زیادن! متاسفم... ولی متوجه منظورتون نشدم... یعنی در حدی هستین که به خواسته های همدیگه دست رد نزنید؟ اگر معقول باشه... بله خوب... یه سوال دیگه هم دارم... می تونی یه کاری انجام بدی؟ تا اونجایی که من شنیدم مادرش زن مغروریه، یعنی تو اولین گفتگومون چه صیغه موقت بوشهر ازم می خواد؟! بفرمائید روژانو ک می شناسی. می شناسم. همون طور که می دونی روژان بسیار اصیل زاده و برازندست...
مرکز صیغه بوشهر چه ربطی به من و ارزش دوستیه منو آرتان داره؟
آرتانم همینطور… متوجه منظورم که میشی... خب... مرکز صیغه بوشهر چه ربطی به من و ارزش دوستیه منو آرتان داره؟ و مرکز صیغه بوشهر فکرمو مؤدبانه تر به زبون اوردم. می خوام امشب یخ صیغه یابی بوشهر دوتا اب شه... روژانم یکم خجالتیه. با جمله اخرش چشمام تا اخرین حد گرد شدن! روژان خجالتیه؟! احساس می کنم دیگه خون به مغزم نمی رسه! دستشو جلوی صورتم تکون داد چت شد دخترم؟ چرا این جوری نگاه می کنی؟