ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سلنا
سلنا
27 ساله از یزد
تصویر پروفایل تمینه
تمینه
31 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل رخساره
رخساره
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل حمید
حمید
55 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرویز
پرویز
40 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل الناز
الناز
28 ساله از بندر عباس
تصویر پروفایل پوریا
پوریا
32 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مرسانا
مرسانا
30 ساله از زاهدان
تصویر پروفایل یوسف
یوسف
51 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مسعود
مسعود
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل لِیدیا
لِیدیا
29 ساله از شیراز

آیا سایت همسریابی پزشک معتبر است؟

کاش به جای سایت همسریابی پزشک الان رهام پیشم بود. انقدر تو فکر بودم که متوجه نگاه خیره سایت همسریابی پزشکان روخودم نشدم..

آیا سایت همسریابی پزشک معتبر است؟ - همسریابی


سایت همسریابی پزشک

نگاه خیره سایت همسریابی پزشکان روخودم نشدم

به نیم رخ سایت همسریابی پزشک زل زدم.... باورم نمیشد من تو بغل مرد دیگه ای در حال رقصیدنم.... نمیدونم چرا ولی معذب نبودم.... کاش به جای سایت همسریابی پزشک الان رهام پیشم بود.... کاش الان داشتم با رهام میرقصیدم... انقدر تو فکر بودم که متوجه نگاه خیره سایت همسریابی پزشکان روخودم نشدم.... چشمای عسلیم تو چشمای مشکی وحشیش گره خورد..... دیگه هیچ اثری از اعصبانیت توی چشماش نبود حالا جاشون به یه مهربونی خاص داده بود.... اهنگ قطع شد وسریع خودشو عقب کشید.... وقتی به خودم اومدم دیدم وسط پیست رقص تنهام وهمه نشستن.... به طرف دسشویی رفتم احساس میکردم از گرمای تنم صورتم سرخ شده..... یکم اب به صورتم زدم...... من چم شده بود...... رستا داشتی چه غلطی میکردی.....

بعد از اینکه یکم از التهاب بدنم کم شد از دسشویی اومدم بیرون همه رفته بودن واسه سرو شام.... به طرف سالن غذا خوری رفتم.... هرکسی مشغول غذا خوردن بود.... یکم سالاد برا خودم کشیدم رو یکی از صندلیا نشستم.... طولی نکشید که سایت همسریابی امین اومدم کنارم.... سایت همسریابی مخصوص پزشکان چرا هیچی نمیخوری؟! میل ندارم سایت همسریابی پزشکی چرا؟! اخه یکم سرم درد میکنه سایت همسریابی امین من نباشم خانومیم سرش درد بگیره چیزی شده چی باید میگفتم... هیچی نگران نفسم سایت همسریابی امین میتونی بهش بگی بیاد شرکت به عنوان حسابدار لبخند محوی زدمو گفتم بهش میگم ببینم چی میگه اصلا دلم نمیخواست نفس پاش به این ماجرا باز بشه براهمین تصمیم گرفتم که چیزی به نفس نگم...

سایت همسریابی پزشکان رو نمیبینم

سایت همسریابی پزشکان رو نمیبینم سایت همسریابی مخصوص پزشکان میگرنش عود کرده بود رفت خونه اهان سایت همسریابی پزشکی بخور عزیزم مرسی بیشتر از این نمیتونم بخورم... بعد از سرو شام از شلوغ ترین سایت همسریابی خدافظی کردیمو به طرف راه افتادیم.... سوار ماشین سایت مجاز همسریابی تبیان شدم... هنوز تو شک کار سایت همسریابی پزشک بودم..... نمیدونستم کارش هوس بود؟ عشق بود؟ علاقه بود؟ چی بود؟ نه رستا تو کار مهتر از اینا داری پس بهش فکر نکن.... اره اره فکر نکن فکرنکن... باصدای سایت مجاز همسریابی تبیان از فکر اومدم بیرون.... بله قربان سرگرد؛ اون پسره که باهاش رقصیدی کی بود؟ یکی نیست بگه تو فضولی حالام که میخوام فکر سایت همسریابی مخصوص پزشکان رو نکنم این نمیزاره سرگرد؛ با تو بودم رادفر دوست ارسام ومدیر مالی شرکت سرگرد؛ اسمش چیه؟ اهورا سرگرد؛ اهان اصلا ازش خوشم نیمد زیاد دور وبرش نباش اخه یکی نیست بگه تو چیکاره ی منی که به من دستور میدی ولی اخه شما که اونو ندیدین سایت مجاز همسریابی تبیان درسته فقط یه لحظه دیدمش.... از زیر اون نقاب نمیشد تشخیص داد کیه؟

ولی بهت دستور میدم که دورو برش زیاد نپلک اطاعت دیگه تا خونه چیزی نگفتیم... وقتی رسیدم خونه یه راست رفتم تو اتاقم خیلی خسته بودم لباسامو دراوردم صورتمو شستم کلاه گیسو از سرم برداشتمو خودمو رو تخت ولو کردم.... چشمامو بستم.... چشمای سایت همسریابی پزشک جلوی چشمام نقش بست.... امشب چشماش برق خاصی داشت.... هیچ اثری از اون همه نفرت وعصبیانیت وکینه نبود.... چشماش مهربون بود.... اون ب*وسه؟ برق چشماش؟ حسابی ذهنمو مشغول کرده بود! امروزه قراره با  سایت همسریابی امین  بریم شرکت واسه نوشتن قرارداد برق خوشحالیو خیلی راحت میشد تو چشمای شلوغ ترین سایت همسریابی دید از صبح تا حالا تو پوست خودش نمیگنجه وقتی خبرشو از من شنید.... از اتاق اومدم بیرون.....

سایت همسریابی پزشکان وارد اتاق شد

با دستم به در ضربه زدم سایت همسریابی پزشکی بیا تو دستگیره ی درو چرخوندم.... وارد اتاق شدم طبق معمول سایت همسریابی پزشکان تو اتاق بود لبخندی زدمو گفتم شلوغ ترین سایت همسریابی ساعت 9: 30هنوز اماده نیستی بابا خیلی رو زمان حساسه اگه سر موقع نرسیم اونجا ممکن بزنه زیر همه چی! شلوغ ترین سایت همسریابی لبخندی زدو گفت الان اماده میشم عزیزم منتظر میمونم سایت همسریابی پزشکی باشه عزیزم به اتاقم برگشتم.... کیف وگوشیمو برداشتم خواستم از اتاق برم بیرون که سایت همسریابی پزشکان وارد اتاق شد و درم پشت سرش بست اخمامو کشیدم تو هم از اون شب مهمونی تا حالا ندیده بودمش نمیدونم کجا بود... امرتون؟ سایت همسریابی مخصوص پزشکان بشین کارت دارم

مطالب مشابه