ایزابل عزیز من... گاهی هم پیش می آید که با طلسم و جادو این قفل ها هم بسته باقی نمی مانند.
صيغه در قزوين موقعی پیش می آید
" بله.. . ولی صيغه در قزوين موقعی پیش می آید که شاهزاده خانم زندانی پنهانی میل دارد که آن قفل و بند باز شده و چون از تنهایی و بی کسی خسته شده یا شاید هم در دام عشق متجاوز گرفتار است بدش هم نمی آید که قفل های گران از هم باز شوند. چون هیچ یک از صیغه یابی در قزوین موارد در مورد مراکز صیغه در قزوین صدق نمی کند. شما که از اسکندر کبیر و سزار هم دلاور تر هستید با خیال راحت به اطاق صیغه در قزوین بروید و استراحت کنید. "
ایزابل دست کوچک و زیبای صیغه در قزوین را که مانند دست یک شاهزاده خانم واقعی بود به طرف صیغه موقت در قزوین دراز کرد و سیگونیاک با احترامی که در خور یک ملکه بود دست صیغه ای در قزوین را بوسید. بعد از آن بعد از بسته شدن در سیگونیاک صبر کرد که صدای چرخش کلید را در قفل بشنود. سه بار چرخاندن کلید برای دستان کوچک و ظریف ایزابل کار ساده ای نبود و اینکار مدتی طول کشید. سیگونیاک آهی کشید و با اکراه به سمت اطاق صیغه در قزوین روانه شد. در آخرین لحظه ای که صیغه ساعتی در قزوین در اطاقش را باز می کرد در انتهای راهرو چشمش به همان مردی افتاد که در باره اش فکر می کرد.
مرد به سرعت در طول راه رو حرکت کرد. شاید زنان صیغه در قزوین هم از صيغه در قزوين راه رو برای رسیدن به اطاقش استفاده کرده بود. ولی بارون که سوء ظنش بشدت تحریک شده بود این طور وانمود می کرد که مشغول باز کردن در اطاقش است ولی در حقیقت در آن جا صبر می کرد که ببیند آن مرد چه می کند. مرد بلند قد تا آخر راهرو رفت و در آن جا که رفت و آمد کمی صورت می گرفت از نظر سیگونیاک مخفی شد. یک لحظه بعد صدای باز و بسته شدن دری بگوش رسید که نشان می داد آن مرد به اطاق خودش وارد شده است. همه جا مجددا آرام و بی صدا شد. سیگونیاک نگران و آشفته شده بود با خودش فکر کرد:
مراکز صیغه در قزوین بایستی در این جا این اقبال را پیدا کنم
" معنای دفتر صیغه در قزوین کار چه بود؟ "
صیغه موقت در قزوین آشفتگی باعث شد که خواب از چشمانش فرار کرده و با وجود خستگی تمایلی به رفتن به رخت خواب نداشت. بعد از اینکه چندین بار در طول و عرض اطاق قدم زد تصمیم گرفت که برای ' پیر ' مستخدم وفادارش نامه ای بنویسد. چیزی که قول داده بود بعد از رسیدن به پاریس انجام بدهد. او نامه را با دقت به سادگی و با حروف درشت می نوشت که، پیر ' وفادار بتواند آن را بخواند چون پیر سواد کافی نداشت. صیغه ای در قزوین نامه را به این مضمون نوشت:
" پیر خوب من... ما بالاخره به پاریس پایتخت بزرگ رسیدیم. این طور که شایع است مراکز صیغه در قزوین بایستی در این جا این اقبال را پیدا کنم که به مال و ثروتی بزرگ دست پیدا کنم که بتوانم به خانه برگشته و قلعه را نوسازی کنم. هرچند که باید اعتراف کنم که کوچک ترین اطلاعی ندارم که چگونه می توانم به چنین ثروتی دست یابی کرده و از کجا شروع کنم. شاید بخت با من یاری کند و درهای دربار روی من باز شود. اگر فقط من بتوانم به حضور پادشاه رسیده و با صیغه ساعتی در قزوین صحبت کنم او که سعه صدرش شهرت جهانگیر دارد ممکن است بخاطر جان فشانی هایی که اجداد من در حق پدران زنان صیغه در قزوین و صیغه یابی در قزوین مملکت کرده اند کاری به من واگذار کند.
حالا تا آن موقع من مجبور هستم که در همین شغلی که دارم باقی مانده و با مقرری مختصری که از دفتر صیغه در قزوین راه بدست می آورم بسازم. من به محض اینکه شخص مطمئنی را که به آن طرف ها می آید پیدا کنم قسمتی از صیغه موقت در قزوین پول را برای تو خواهم فرستاد. مرکز صیغه در قزوین اگر شغل سربازی را انتخاب کرده بودم شاید بیشتر از این پول بدستم می رسید ولی البته من دیگر چنین آزادی را که الان دارم نخواهم داشت. در عین حال غرور من اجازه نمی دهد که فرمانبر همان آدم هایی باشم که اجداد من به آن ها فرمان می راندند. تنها اتفاق قابل ذکری که برای مراکز صیغه در قزوین از وقتی ترا ترک کردم افتاده است یک دوئل بود که بر علیه یک دوک جوان در شهر پوآتیه داشتم. صیغه یابی در قزوین دوک جوان شهرتی بهم زده بود که شکست ناپذیر است ولی از برکت تعلیمات صيغه در قزوين تو مرکز صیغه در قزوین موفق شدم که در دفتر صیغه در قزوین دوئل دست بالا داشته باشم و صیغه ساعتی در قزوین را از ناحیه بازوی راست بشدت مجروح کنم.