سایت ازدواج دائم آغاز نو را داخل
مجال نداد جوابش را بدهم و قطع کرد و من با نیش باز زل زدم به ازدواج آغاز نو که هنوز همان طور نگاهم میکرد. چند ثانیه که گذشت به خودش آمد و با اخم گفت: -اون چرت و پرت ها چی بود تحویل اون دختره دادی؟ سایت ازدواج دائم آغاز نو را داخل جیبم قرار دادم و گفتم: -حقیقت! اخمش شدیدتر شد, دستش را دراز کرد بازویم را بگیرد که عقب رفتم و دوباره جلو آمد و باز من عقب رفتم, چند لحظه همان طور ایستاد و یهو خیز گرفت سمتم که جیغ خفهای کشیدم و پریدم اون سمت ماشین.
چند دور دور ماشین را چرخیدیم و آخر ازدواج آغاز نو ایستاد و همراه پوفی بلند که کشید گفت: -خستم کردی سایت ازدواج دائم آغاز نو, مگه دستم بهت نرسه! کمی بهش نزدیک شدم و گفتم: -چیکار میکنی مثلا هان؟ من چیز بدی نگفتم, فکر نکن متوجه نشده بودماا, اون روز زل زده بودی به نهال دلتم نمیاومد چشم برداری! چشمهای سایت ازدواج آغاز نو دیگر گردتر از آن نمیشد, بیچاره هنگ کرده بود! دوباره خیز گرفت سمتم که اینبار با سرعت بیشتری دوییدم و با دیدن نوید که به سمتمان می آمد, به سمتش رفتم و پشتش ایستادم, ازدواج آغاز نو خواست بگیرتم که بازوی نوید را محکم گرفتم و جیغ زدم: -نوید نذار میخواد بزنه منو.
چرا سایت ازدواج آغاز نو؟
ازدواج موقت آغاز نو بیچاره گیج شده به راهنماییِ دست من اینور اونور میشد و یاسین هرلحظه حرصش بیشتر میشد و بالاخره موفق شد بگیرتم. محکم مچ دستم را گرفت کشید سمت خودش و روبروی خودش نگهم داشت و گفت: - برا چی فرار میکنی مگه میخوام بخورمت؟ مثلا ترسیده آب دهانم را قورت دادم و گفتم؛-پس میخوای چیکارم کنی؟ ازدواج آغاز نو بی حرف فقط نگاهم کرد که نوید پرسید: -چی شده؟ چرا سایت ازدواج آغاز نو؟ یاسین بازویم را ول کرد و گفت: -دخترهی بد حرف الکی میزنه نوید که متوجه نشده بود برگشت سمت من و قبل از اینکه چیزی بپرسد گفتم: -هیچی فقط به دوستم گفتم ازدواج آغاز نو ازش تعریف کرده, همین. یاسین عصبی غرید: -اونم به دروغ!
خنده ام گرفت و ازدواج موقت آغاز نو هم لبش کمی کش رفت که سایت ازدواج آغاز نو چپ چپ نگاهمان کرد و به سمت ماشین رفت. اصلا فکرش را هم نمیکردم یاسین تا آن حد ناراحت شود. - چرا عصبیش کردی؟ نگاهم را به نوید دوختم و گفتم: -بابا نمیدونستم اینطوری میشه وگرنه اصلا به نهال چیزی نمیگفتم. ازدواج موقت آغاز نو کیسه ها و پتوها را تو دستش جا به جا کرد و گفت: -آخه میگفت دروغ گفتی! کمی لبم را کش دادم و گفتم: -دروغ که نه، اون روز خیره ی نهال شده بود منم به نهال گفتم ازت تعریف کرده، فقط پیاز داغشو زیاد کردم، دروغ نگفتم.
کجا سیر میکنی سایت ازدواج آغاز نو؟
سايت ازدواج آغاز نو با لبخندی کنترل شده گفت: -خب نمیگفتی اصلا، مجبور بودی؟ سرم را تکان دادم: -آره، من میدونم اونا بهم علاقه دارن فقط خجالت میکشن، من این وسط پادرمیانی میکنم. سايت ازدواج آغاز نو با خنده سرش را به طرفین تکان داد و این پسر این روزها عجیب خوش خنده شده بود. اشاره کرد به جلو و گفت: -برو بریم. کیسهها را از دستش گرفتم و همقدم هم به سمت ماشین رفتیم. ازدواج آغاز نو دست به بغل به ماشین تکیه داده بود و غرق در فکر به جلو خیره بود. نوید کنارش قرار گرفت و آرام با آرنجش زد روی بازویش و گفت: -کجا سیر میکنی سایت ازدواج آغاز نو؟ یاسین با نگاهی به من آهی کوتاه کشید و گفت: -هیچ جا.