والومبروز که هرگز در گذشته تسلیم نشده بود و گردنی که در مقابل هیچ کس خم نشده بود حالا طوق عبودیت ترا با میل می پذیرد.
ایزابل با تاکید گفت:
" چنین برده ای برای زنجیر من بسیار بزرگ و متشخص است. و از آنجایی که من هرگز رضایت به قبول سایت آغاز نو پنل کاربری افتخارات نخواهم داد، من از عالی جناب درخواست میکنم که مرا از حضور خود معاف بفرمایند. "
تا اینجا دوک دو والومبروز سعی کرده بود که طبیعت سرکش و متلاطم خود را کنترل و خود را آدمی ملایم و متین جلوه بدهد ولی رفتار ایزابل هرچند که توام با ادب و احترام بود ولی بدون وقفه مانع پیشرفت های ورود به پنل کاربری سایت آغاز نو می شد و همین رفته رفته خوی بد سایت همسریابی آنلاین آغاز نو را از زیر پرده تظاهر بیرون کشیده و به نقطه انفجار نزدیک می کرد. سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری احساس می کرد که دلیل اصلی اینکه ایزابل دست رد به سینه ورود ب سایت آغاز نو میزند وجود شخص دیگری در زندگی ایزابل است و همین او را بیشتر آشفته و عصبی می کرد.
او بی کباره تمام کنترل خود را از دست داد و با غیظ به ایزابل نزدیک شد. ایزابل یک بار دیگر سعی کرد که پنجره را باز کند که موفق نشد. یک اخم بزرگ روی پیشانی دوک ظاهر و لب پایین خود را طوری بدندان گزید که خون از آن جاری شد. صورت او که که مثل یک فرشته زیبا بود حالا مانند صورت ابلیس شده بود.
او فریاد کنان گفت:
" چرا حقیقت را نمی گویید؟ اعتراف کنید که شما دیوانه وار آن سیگونیاک بدذات، فقیر و گرسنه را دوست دارید. این دلیل اصلی دست رد بسینه من زدن است نه پاکدامنی و معصومیت. من میل دارم بدانم که سایت آغاز نو پنل کاربری آدم بی سرو پای لعنتی چه دارد که شما را این طور مجذوب خود کرده است؟ آیا من از سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری خوش تیپ تر، جوان تر، عالی مقام تر و ثروتمندتر نیستم؟ من اگر بیشتر از سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری به شما علاقه نداشته باشم کمتر ندارم. شاید ده هزار مرتبه بیشتر. "
ایزابل به آرامی گفت:
" عالی جناب... سایت آغاز نو پنل کاربری شخص یک کیفیت اخلاقی دارد که شما فاقد آن هستید و آن هم این است که ورود به پنل کاربری سایت آغاز نو می داند چگونه احترام یک خانم را حفظ کند. "
ایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری به زحمت خشم خود را کنترل کرد
دلیل این کار او اینست که او به اندازه من بشما علاقه ندارد. والومبروز این را گفت و ناگهان ایزابل را بغل کرد و اورا بسینه خود فشرد. ایزابل با تمام قدرت سعی می کرد که خود را از دست از نجات دهد ولی علیرغم تلاش شدید و فریاد های ایزابل برای کمک دوک جوان او را رها نمی کرد. مثل این که به فریاد های او جوابی داده شده باشد در اطاق با شدت باز شد و ستمگر با حرکات تئاتری وارد شده و تعظیم بلند بالایی به ایزابل کرد. دوک به محض دیدن ستمگر ایزابل را رها کرده و ستمگر به طرف ایزابل رفت و گفت:
" مادموازل... من از شما واقعا معذرت میخواهم که خلوت شما را بهم زدم. من اطلاع نداشتم که شما چنین مهمان عالی قدری دارید. متاسفانه باید بگویم که ساعت تمرین فرا رسیده و همه بجز شما آماده هستند. همه ما منتظر شما هستیم که شروع کنیم. "
او در را کاملا باز گذاشته بود و در خارج از اطاق اعضای گروه متشکل از فضل فروش، اسکاپین، به چشم می خوردند. منظره ای که خیلی به چشم ایزابل بیچاره خوش آمد. برای یک لحظه دوک خشمگین فکر کرد که شمشیرش را بکشد و این گروه مزاحم را تارو مار کند ولی فکر بعدی باعث شد که چنین کاری را انجام ندهد. کشتن یا زخمی کردن دو سه هنرپیشه بدبخت برای او از هیچ لحاظ منفعتی نداشت. این کار با نقشه سایت همسریابی آنلاین آغاز نو برای تصاحب ایزابل جور در نمی آمد. در عین حال آغشته کردن دست خود بخون افراد بی گناه انعکاس مناسبی برای نمی توانست داشته باشد سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری به زحمت خشم خود را کنترل کرد و و تعظیم سردی به ایزابل که مثل بید می لرزید نمود و بطرف در اطاق رفت. قبل از خارج شدن برگشت و با لحن مخصوصی به ایزابل گفت:
" به امید دیدار مادموازل. " سایت آغاز نو پنل کاربری یک کلام ساده ای بود ولی به صورتی ادا شد که منظور او را که تهدید و ایزابل بود بخوبی بر آورده کرد. چهره ورود به پنل کاربری سایت آغاز نو یک حالت شیطانی بخود گرفته بود که تمام بدن ایزابل را از ترس مرتعش کرد. او خود را مانند پرنده ای کوچک که گرفتار باز شده است و هر لحظه عرصه بر او تنگ تر می شود یافت. دوک دو والومبروز به کالسکه اش که در حیاط هتل متوقف و انتظار او را می کشید بازگشت در حالی که صاحب هتل با چاپلوسی ورود ب سایت آغاز نو را تعقیب می کرد.