چشم بست و فقط نفس عمیقی کشید. نفسی که باید می کشید تا زن صیغه در مازندران را هم بیرون بیاندازد. صدای قدم های مردانه ای را شنید و وقتی برگشت؛ زن صيغه اي در مازندران را پشت سرش دید. زنان صیغه ای در مازندران کنارش ایستاد و پاکت سیگارش را به طرفش گرفت. بهترین و ارامش بخش چیزی که می توانست داشته باشد همین بود. نگاه قدرشناسانه ای به زن صیغه در مازندران انداخت: مرسی.
زن صیغه ی مازندران لبخند زد و بعد از اینکه خودش هم سیگاری برداشت فندک روشن را زیر سیگار زن صیغه ایی در مازندران گرفت. گرمای سیگار التهابش را بیشتر کرد اما با سوز سردی که هوا داشت؛ تناقض جذابی داشت. نیکوتین مثل همیشه باعث شد کمی ارامش پیدا کند. سومین پک سیگارش را گرفت؛ سیگار را از همان پله ها به پایین پرت کرد: زن صيغه اي در مازندران من می رم پیش خانواده ام. ... به بچه ها بگو. .. منتظر جواب زن صیغه مازندران نشد و به سمت میزی که کمی دور تر خانواده اش نشسته بودند؛ رفت.
همسر زنان صیغه ای در مازندران خیلی خوشگله
سارا با دیدنش لبخند زد: ما گفتیم دیگه نمی بینمت امشب! چرا؟ دوستات دیگه!! نرگس آرام به بازویش زد: شماره زن صيغه اي در مازندران می گم همسر زنان صیغه ای در مازندران خیلی خوشگله. خیلی بهم می یان. اوهوم. سهند دمغ توی صندلی اش فرو رفته بود. حوصله ی چیزی نداشت. حسی دوباره باعث شده بود قسمتهای عصبانی مغزش شروع به فعالیت کنند! گره ی ابروهایش هر لحظه بیشتر در هم فرو می رفت. گرچه این رفتار، زیاد هم باعث تعجب خانواده و دوستانش نمی شد! همیشه در یک لحظه خوشحال می شد و در یک لحظه غمگین. .. شماره زن صيغه اي در مازندران. .. ناراحت...
تا وقتی که نیما کنار میزشان رسید، زن صیغه ایی در مازندران با گوشی زن صیغه در مازندران درگیر بود! زن صیغه مازندران بهنام. .. سرش را کرد و با دیدن مهندس شریفات لبخندی روی لبش نشست. ایستاد و دست را به گرمی فشرد. خوشحالم می ببینمتون! منم همین طور. .. رو به خانواده اش کرد و بعد از معرفی شان مهندس شریفات را هم معرفی کرد: ایشون کیارش شریفات؛ پدر خونده ی یاسمین هستن آمدن مهندس شریفات و صحبت هایی که با او داشت باعث شد کمی از دختری که در همان نزدیکی گه گاهی متوجه نگاهش روی خودش می شد؛ دوری کند. نه از آن دختر؛ از فکری که داخل مغزش رشد کرده بود! بعد از شام زن صیغه ایی در مازندران هم همراه بعضی از مهمان ها خداحافظی کرد و در برابر اصرار زن صيغه اي در مازندران به ادامه ی جشن حال سارا را بهانه کرد و رفت.
گرچه خودش هم می دانست دلیلش چیزی دیگریست. .. دوم دی ماه / زن صیغه در مازندران ویژه / ساعت نُه صبح زن صیغه مازندران صبح زودتر به رسیده بود و مشغول تحقیق در مورد یکی از پرونده های بود. نیما نبود و انگار زن صیغه در مازندران چیزی کم داشت! حتی زن صیغه ایی در مازندران هم بی حوصله و آرام بود! با اینکه از پنج شنبه به شماره زن صيغه اي در مازندران مرخصی داده بود. و دومین روز مرخصی اش محسوب می شد. .. هر بار که به دیشب و زنان صیغه ای در مازندران فکر می کردن، ته احساسش می رسید به حسودی! گرچه مثل همیشه خودش زن صیغه ی مازندران به این حس اعتقادی نداشت! اما کتمان کردنی نبود. بی حوصله سرش را تکان داد تا شاید افکار مزاحم دست از سرش بردارند.