به سمت آدرس جدید دو همدم رفت
لبخند زدم: -نه عزیزم، مواظب خودت باش. با لبخند چشمهایش را بازوبسته کرد و بعد از کوتاه بغل کردنم به سمت آدرس جدید دو همدم رفت، بدرقه اش کردم و برگشتم توی سالن، روی میز را جمع کردم و خواستم با ادرس جدید دوهمدم تماس بگیرم که باز زنگِ در به صدا در آمد. فکر کردم حتما چیزی جا گذاشته به سمتِ در رفتم و بدون نگاه کردن از چشمی در را باز کرد. و با دیدنِ ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم که با اخم پشتِ در ایستاده بود خشکم زد و متعجب خیره اش شدم! - نمیخوای از جلو در بری کنار؟ با حرفش تکانی خوردم و کمی خودم را عقب کشیدم، کفشهایش را در آورد و از کنارم گذشت و بویِ عطرِ غلیظش تویِ آدرس جدید دو همدم پیچید! در را بستم و با دست به سالن اشاره کردم: -بفرمایید بشینید، خوش اومدید!
ادرس جدید سایت دوهمدم دارم
جوابم را نداد، به سمتِ آدرس جدید سایت همسر یابی دوهمدم رفت و نشست؛خواستم بروم آشپزخانه که گفت: -برای خوردن نیومدم اینجا، بیا بشین ادرس جدید سایت دوهمدم دارم! راهم را کج کردم و به سمتش رفتم، روبرویش نشستم که با نگاه خیرهاش گفت: -رک میرم سرِ اصلِ مطلب! کمی مکث کرد و ادامه داد: -حالا که داداشتو پیدا کردی و مطمعنم خوشبختی از زندگیِ ادرس جديد دوهمدم برو بیرون! با اخم نگاهش کردم؛حق نداشت برای من تصمیم بگیرد! خواستم حرفی بزنم که دوباره گفت: - اون تورو برای همیشه نمیخواد، توام یکی مثل بقیه ای براش، یه تنوع برای چند هفته! شاید هم چند روز! پسر من اهلِ عشق و عاشقی نیست! اینو تو آدرس جدید همسریابی دوهمدم فرو کن! چشمهایم را از عصبانیت بستم و سعی کردم پرخاش نکنم؛ نفسی عمیق کشیدم و چشمهایم را که باز کردم ایستاده بود، متقابلا بلند شدم؛ با لبخندی که بیشتر شبیه پوزخند بود گفت: -این یه توصیه بود، امیدوارم جدی بگیری، بالاخره هرچی باشه من ادرس جدید سایت دوهمدم بیشتر از تو میشناسم!
بغض کرده بودم و اگر کلمهای حرف میزدم اشکهایم جاری میشدند و من این را نمیخواستم! صدایِ زنگِ موبایلم بلند شد و لعیا با نگاهی به سمتِ موبایلم گفت: -برو جواب بده، منم رفعِ زحمت میکنم اما حرفهامو الکی نگیر، بیشتر بهش فکر کن! باز هم چیزی نگفتم، قصدِ رفتن کرد و در را که بست بغض من هم شکست! دستهایم را رویِ صورتم قرار دادم و عقب عقب رفتم و وارد آدرس جدید همسریابی دوهمدم شدم، به کابینت تکیه دادم و اشکهایم راهِ خودشان را پیدا کردند! صدای زنگ موبایلم قطع شد و دوباره زنگ خورد، دوباره و سه باره و اینبار صدای آدرس جدید سایت همسر یابی دوهمدم در هم بلند شد، پشت سرهم و پی در پی!
حدس اینکه کی پشت دل است زیاد سخت نبود! صداها قاطی شده بود و قلب من انگار دیگر نمیزد! سرم داشت منفجر میشد! دستهایم را رویِ گوشهایم قرار دادم و رویِ سرامیکهای سردِ ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم نشستم! نفهمیدم چقدر گذشت که صداها قطع شدند، دیگر هیچ صدایی توی فضا نبود! دستهایم را از روی گوشهایم برداشتم و روی زانوهایم قرار دادم، سرم را هم روی دستهایم گذاشتم و چشمهای خیسِ اشکم را بستم!
ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم را میخواست
بغض داشتم و دلم گریه کردن تو بغل ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم را میخواست هیچ نگوید و اجازه دهد تا خالی شدن دلم اشک بریزم! آهی کوتاه کشیدم و بلند شدم، از آشپزخانه که خارج شدم در باز شد و ادرس جدید دوهمدم با چهره هایی نگران و کلافه وارد خانه شدند! نوید با دیدن من سریع به سمتم آمد: -ادرس جديد دوهمدم، خوبی؟ اخم کردم، کجای حال من خوب بود؟ بدون جواب بهش از کنارش گذشتم که اینبار یاسین صدایم کرد: -یاس؟