ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
46 ساله از کرج
تصویر پروفایل سودابه
سودابه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
37 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل دلوین
دلوین
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سکینه
سکینه
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
58 ساله از کرج
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
32 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مهران
مهران
49 ساله از شهریار

آیا توران ۸۱ همسریابی است؟

آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ - مگه نشنیدی آراس چی گفت! ما باید صبر کنیم تا به صورت عادی بال هاش تکمیل شه! با جدید تو چشماش نگاه کردم.

آیا توران ۸۱ همسریابی است؟ - همسریابی توران ۸۱


سایت همسریابی توران ۸۱

ادرینا بدن همسریابی توران ۸۱ جدید رو

اما با چیزی که دیدم منصرف شدم رو به آدرینا که کنارم بود گفتم - ادرینا همین طوری بگیرش! ادرینا - چیزی شده!؟

- یه لحظه ادرینا بدن همسریابی توران ۸۱ جدید رو به حالت نشسته گرفت دستی به پشت نورا کشیدم پشتش برامدگی کوچکی وجود داشت.

- اتریسیا یه چاقو بیار! اتریسیا بدون سوالی رفت و بعد از چند ثانیه با چاقو اومد با چرخش انگشتم نورا رو به حالت استپ در آوردم ادرس جدید همسریابی توران ۸۱ بدن نورا رو ول کرد رامتین - می خوای چیکار کنی؟!

- می خوام لباسش رو پاره کنم؟! الفینا - چرا؟! - داره بال در می یاره! همگی با هم گفتن - چی؟!

همسریابی توران ۸۱ جدید از کمرش بیرون زده

لباسش رو چاک دادم درست حدس زده بودم! همسریابی توران ۸۱ جدید سفیدی از کمرش بیرون زده بود! اراس - توران ۸۱ همسریابی فرشته ها مثل دندون انسان ها می مونه. زمان می بره تا در بیاد. و کامل شه!!!

همتون دورش حلقه بزنید! به صورت دایره ایستادن - هر کدوم از ما قدرت خاص خودمون رو داریم. هر کدوم از ما باید به روی بال نورا تمرکز کنیم تا توران ۸۱ همسریابی در بیاد! آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ - مگه نشنیدی آراس چی گفت! ما باید صبر کنیم تا به صورت عادی بال هاش تکمیل شه! با جدید تو چشماش نگاه کردم - یه فرشته تا نیاز به بال هاش نداشته باشه اون ها در نمیان! و الانم نورا به این توران ۸۱ همسریابی نیاز داره! رامتین - هرکسی با هر نیرویی باید تمرکز روی بال های همسریابی توران ۸۱ جدید همگی به جز آراس چشم هاشون رو بستن اروم اسم ادرس جدید همسریابی توران ۸۱ رو صدا زدم! چشم هاش رو باز کرد - بله! - توام مثل اون یه رشته می مونی و بیشتر از بقیه می تونی بهش کمک کنی! - چطوری!؟

روی پشت همسریابی توران ۸۱ جدید قرار دادم

فقط دستات رو به سمت نورا بگیر و به بال هاش فکر کن ادرینا همون طوری که بهش گفتم کرد اه لعنتی کاش این دوتا هم چشم هاشون رو می بستن تا بتونم... دو دستم رو به روی پشت همسریابی توران ۸۱ جدید قرار دادم بال هاش هر چند ثانیه بلند تر از قبل می شد! به توران ۸۱ همسریابی بلندش نگاه کردم با دقت نگاه کردم وقتی رگه هایی از رنگ طلایی رو دیدم دستم رو از پشتش برداشتم! با خستگی گفتم - بال هاش در اومد همگی چشماشون رو باز کردن آدرینا و محافظش هم دستاشون رو عقب کشیدن همگی روی زمین نشستیم.

این کار انرژی زیادی از همه گرفت اراس - آدرینا بهتره استراحت کنی! رامتین - می تونی داخل اتاق من بخوابی! ادرینا - ممنون. الفینا - بیا من تا اتاق همراهیت می کنم ادرینا - باشه دخترا از اتاق خارج شدن اراس کنارم اومد و گفت - مقدمه چینی نمی کنم! بهش نگاه کردم! - خودت بهتر می دونی یه محافظ هیچ وقت نمی تونه با یه فرشته آینده ای داشته باشه.

- می دونم! - امیدوارم عاشق فرشته نشده باشی! جوابش رو ندادم پوزخند زد ... - چرا انقدر تکون می خوره؟! از روی زمین بلند شدیم به چهره ی عرق کرده ی نورا نگاه کردم! هر یک ثانیه تکون می خورد اروم و قرار نداشت! به یک باره ایستاد! دیگه تکونی نمی خورد! گردنش درخشید!  آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ - این چیه دیگه ؟! رویا - این نور خوبه یا بد؟! اراس- معلوم نیست! رامتین - اون گردنبنده؟! به گردنبند همسریابی توران ۸۱ جدید نگاه کردم. گردنبند ظریفی بود با نقش اژدها الفینا - آره. قبلا ندیدمش! - اون نور بخاطر این گردنبند بود! الفینا- چرا به شکل اژدهاست!!؟

ادرس جدید همسریابی توران ۸۱ چیست؟

با باز شدن چشمای نورا همه ساکت شدیم! رامتین - خوبی ؟! برسام چی شد؟! نورا روحش رو به اف هشت راه ندادم!!! خیلی خستم ... چشماش رو بست و دوباره به خواب رفت با به خواب رفتنش همسریابی توران ۸۱ جدید بلندش کوتاه و کوتاه تر شدن و داخل کتفش رفتن! *** ادرس جدید همسریابی توران ۸۱ *** رو تخت دراز کشیدم، شکرت که اون ساحره اومد به دیدنم و اون داروی خواب اور و بهم داد! ممنونم ازت اگه اون معجون نبود معلوم نبود الان چی به سر برسام اومده بود! البته هنوزم معلوم نیست چه اتفاقی واسه برسام می افته!؟ چشمام رو بستم ... با صدای آراس چشمام رو باز کردم. همه جا سفید بود!!! سفید سفید سفید!!! نمی دونم کجام ؟! اصلا اینجا کجاست ؟! دوباره صدای ضعیف آراس رو شنیدم!! چه جالب صداش رو می شنیدم اما نمی تونستم ببینمش!! - ادرینا ... صدام رو می شنوی؟! - آره ... صدام اکو شد صداش رو شنیدم - آدرینا تو نا خواسته وارد دنیاز مرگ و زندگی شدی! دنیایی که هم می تونی زندگی ببخشی هم بگیری! - اما این جا یه جوریه ؟!

مطالب مشابه