همگی نگاهشان را به ورود به سایت آغاز نو صفحه اصلی می اندازند.
تو این چند روز چی فهمیدی ؟ - چند تا کتاب خوندم. - خب ؟ - یکی از کتاب ها نظرم رو جلب کرد. ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی - مگه چی نوشته بودن توش ؟ - درباره یه شخص می گفت که علاقه ی شدیدی به سنگ های جادویی داره. رویا- خب ؟! این الان کجاش نظرت رو جلب کرده! ؟ - یه لحظه تحمل داشته باش! - چشم. -این. شخص چندیین هزار سال پیش، به دنبال سنگ ها گشته و با ارزش ترین سنگ رو پیدا کرده ؛ اگه گفتین اون سنگ چی بود؟! آغاز نو صفحه اصلی - الان زمان خوبی برای حل معما نیست! اتری - ای بابا، شما هم یکی از یکی بی حوصله تر، اصلا خودم میگم. رز - بفرما. - سنگ زندگی ابدی! سایت آغاز نو صفحه اصلی - دمش گرم، فکر کردم خون آشام چیزی که اینقدر عمر کرده. اتری ادامه می دهد. - اسمی ازش برده نشده، فقط گفته بود علاقه ی خاصی، به سنگ ساحرگان داره! همگی نگاهشان را به ورود به سایت آغاز نو صفحه اصلی می اندازند. ورود به سایت آغاز نو صفحه اصلی با لبخند با آن ها می نگرد. - بهتره، نگران سنگ ساحرها نباشین! آغاز نو صفحه اصلی - چرا؟ - جاش امنه، کسی پیداش نمی کنه!
سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی به رویش لبخند می زند
اراس - نگو که دست توئه؟! - ممکنه! سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی به رویش لبخند می زند سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی - ما نمی دونم، به دنبال کدوم سنگ هاس و این کارمون رو سخت می کنه! ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی - چرا هر کی به دنبال سنگ خودش نباشه! آغاز نو صفحه اصلی - چشم بسته غیب می گیا! - گوشت تلخ!!! سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی کمی فکر می کند و جواب می دهد - حرف بدیم نیست! ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی برای آغاز نو صفحه اصلی زبانش را خارج می کند، و به رقص درش می آورد. همگی با این کارش به خنده می افتند. سایت آغاز نو صفحه اصلی - اول سنگ های خودمون رو پیدا می کنیم، و بعد به دنبال با ارزش ترین سنگ ها می ریم! پاشین لوازماتون رو جمع کنید. قبل از اینکه جمع منحل شود ورود به سایت آغاز نو صفحه اصلی دهن باز می کند. - سنگ اژدها؟! همه متعجب نگاهش می کنند. سایت آغاز نو صفحه اصلی متوجه نشدم! - یکی از مهم ترین سنگ ها، سنگ اژدهاست! آغاز نو همسریابی صفحه اصلی این سنگ به چه دردی می خوره! ؟
آغاز نو همسریابی صفحه اصلی
اژدها رو کنترل می کنه! ؟ اراس - نه. فقط اسمش سنگ اژدهاس! نورا - پس چرا بهش همچین اسمی رو دادن ؟! ساناز - چون روی پیشونی یه اژها چسبیده! آغاز نو همسریابی صفحه اصلی - اوو. .. رویا - فقط با اژدها درگیر نشده بودیم! سایت آغاز نو صفحه اصلی - اولین هدفمون به دست آوردن، این سنگه ؛ همه حاضر بشید، تا یه ربع دیگه این جا باشید. همگی به سراغ اتاق هایشان می روند. ساناز به اتاق نزدیک می شود، اما می ترسد وارد اتاقش شود. هنوز هم صدا ی آن زن در سرش است ؛ بوی مرگ آن زن در اتاقش!! با صدای زیبایش گوش هایش را نوازش می کند. آغاز نو همسریابی صفحه اصلی - چیزی شده ؟ لحنش بسیار مهربان تر از هر وقت دیگر است! آرام به سمتش قدم بر می دارد و مقابلش قرار می گیرد. - نه! - پس چرا پشت در وایستادی ؟! نکنه می ترسی؟ - نه واسه چی بترسم؟! - ولی لرزش صدات این رو نمی گه! - می گم نمی ترسم!!! - پس می ترسی دیگه؟! - بله... هنوز حرفش به پایان نرسیده است، که آرام هلش می دهد داخل اتاقش. وقتی قدم بر اتاقش می گذارد ترس به سمتش هجوم می آورد، باز هم حضور آن روح را احساس می کند! خودش را در آغوش آغاز نو همسریابی صفحه اصلی رها می کند، بدنش به لرز می افتند. با دستان مردانه اش، حصاری برای عشق زیبایش می سازد؛ یکی از دستانش را لا به لای موهایش می کند. سرش را به گوشش نزدیک می کند، آرام زمزمه می کند. نترس، من پیشتم!