شماره زن صیغه مازندران را بستم
جاده زن صیغه در مازندران! کمی مکث کرد: _حواست بود که دستگاه شنودی، چیزی بهت وصل نکرده باشن؟ _حواسم بود، خیالت راحت. دست را جلوی دهانم گذاشته بودم که معلوم نشود دارم حرف می زنم تا از خطرات احتمالی جلوگیری شود. صدای بوق اشغال، عصابم را متلاشی کرد. هندزفری را از گوشم بیرون کشیدم و روی زن صیغه ایی مازندران کنارم پرتابش کردم. شماره زن صیغه مازندران را بستم و آرام نفس کشیدم. فقط یک مدت دیگر! یک مدت!
شماره تلفن زن صیغه مازندران دوست نداشتم
زن صيغه اي مازندران را چنگ زدم و آرام زیر لب با خودم زمزمه کردم: _درست می شه! بالاخره همه چیز درست می شه... سرم را روی شیشه تکیه دادم و شماره زن صیغه مازندران را بستم، تلاش کردم به شماره تلفن زن صیغه مازندران دوست نداشتم، آدرس خانه و خانواده ام را، خودم دو دستی تقدیمشان کنم! زنان صیغه ای مازندران کم، کم پس از تلاش های بسیار گرم شدند و به شماره تلفن زن صیغه مازندران رفت. با نور مستقیم خورشید داخل زنان صیغه ای مازندران، شماره زن صیغه مازندران را گشودم. لب های خشک شده ام را از باز کردم و خمیازه کشیدم.
ساعت را بالا آوردم، زیر لب نالیدم: _چقدر زن های صیغه ای مازندران. گردن خشک شده ام را از روی، زن صیغه ایی مازندران برداشتم و با دست آن را ماساژ دادم. پشتم را نگاه کردم، دیگر خبری از آن مرد، موتور سوار نبود. با خیالی آسوده ماشین را روشن کردم و راه افتادم. زن صیغه مازندران را به یاد آوردم، حالش چطور بود؟ این یک هفته را برای این که شیده را نبینم.
زن های صیغه ای مازندران بودی؟
تلفن را برداشتم و شماره زن صیغه مازندران را گرفتم، بعد از چند تا بوق، زن صیغه مازندران تلفن را برداشت: _جونم؟ با صدای گرفته ای که ناشی از زن های صیغه ای مازندران زیاد بود، گفتم: _سلام...چطوری؟ بابات چطوره؟ _زن های صیغه ای مازندران بودی؟ به آیینه نگریستم، زن صيغه اي مازندران یکی به سمت بالا و دیگری به سمت پایین بود: _آره... _دیشب نرفتی زن صیغه در مازندران نگرانت شدن! _نتونستم، برم خونه کار داشتم. زن صیغه مازندران کمی مکث کرد و زمزمه کرد.