دستش روی زنان صیغه ای مشهد گذاشت
زنان صیغه دستش روی زنان صیغه ای مشهد گذاشت: _داداش خوشگلم اینجوری نکن دیگه! دستش را پس زدم و چهار زانو روی تخت نشستم. _آبجی جون حواست هست سه ماهه نه میاد اینجا نه یه زنگی می زنه! نشمیل سرش پایین انداخت و آرام گفت: _یه چند وقت کلا حال و احوالش خوب نیست! دنبال کارای ویزاس. همانطور که به گل قالی چشم دوخته بودم، گفتم: _چش شده؟ نشمیل چانه ام را گرفت و سرم را به طرف خودش برگرداند خواست حرفی بزند که مادرم وارد شد. مادر رو به من گفت: _ا من فکر کردم خوابی! دوباره روی تخت دراز کشیدم و ساق دستم را روی پیشانی ام قرار دادم و با لحن گزنده ای، گفتم: _می خواستم بخوابم ولی حالا که می بینی این نذاشت بخوابم. دستم را از پیشانی ام برداشتم و گفتم: _اصلا من نمی دونم این کار و زندگی نداره هفت صبح میاد اینجا.
زنان صیغه ای ساعتی در مشهد در اتاق است
زنان صیغه خم شد و لپم را کشید: _هنوز همون داداش کوچولو تخس خودمی! چشم هایم را باز کردم و به چشم های درشت کشیده اش نگاه کردم: _باشه! لوس نشو دیگه، بلند شو برو بیرون می خوام بکپم. نشمیل دوباره لبش را به دندان گرفت: _بچه اینجاست! اصلا حواسم نبود که زنان صیغه ای ساعتی در مشهد در اتاق است، سرم را به سمت ساحل برگرداندم و نگاهش کردم، مانند همیشه ساکت یه گوشه نشسته بود و کاری به هیچ چیزی نداشت، گاهی اوقات شک می کردم این بچه دایی اش من باشم، چون تنها چیزی که در ذاتم نبود آرامی بود. ساحل که چهره مشوش مادرش را دیده بود دوباره به من چشم دوخت و گفت: _دایی بکپم یعنی چی؟ چهره زنان صیغه را دیدم که دگرگون شده، با سرخوشی خندیدم. نشمیل زنان صیغه ای ساعتی در مشهد را بغل کرد و گفت: _نمی خواد از دایی راهنمایی بگیری! نشمیل مرا با خشم نگاه کرد، به نشمیل چشمکی زدم و گفتم: _بچت دو روز پیشه من باشه تازه می شه یه بچه عادی!
شماره زنان صیغه ای در مشهد را زدم
نشمیل چراغ را خاموش کرد و در اتاق را بست، بعد از رفتنش موبایلم را برداشتم و شماره زنان صیغه ای در مشهد را زدم و به او پیغام دادم بیدارید؟ چند لحظه بعد صدای زنگ تلفنم بلند شد و شماره زنان صیغه ای تهران روی صفحه اش نقش بست. دستم را روی خط سبز کشیدم، صدای آرام آترا در گوشی پیچید. _الو آقا کارن چیزی شده؟ صدایم را صاف کردم و محکم گفتم: _سلام فردا ظهر می تونیم هم رو ببینیم؟ _برای چی؟ _باید یه موضوعی رو مطرح کنم مهمه لطفا دیگه سوالی نپرسید، فقط ساعت چهار به آدرسی که می گم بیاید! زنان صیغه ای در مشهد چند لحظه مکث کرد و گفت: _فردا می بینمتون! تلفن بوق آزاد زد، آدرس و ساعت قرار را برای زنان صیغه ای تهران پیامک کردم و موبایل را روی تخت انداختم. چشم هایم را بستم به استراحت نیاز داشتم، سرم سنگین بود.
صبح با نوری که داخل چشمم می زد از خواب بلند شدم، حتما مادرم لای پرده را باز کرده. ساعت را نگاه کردم، خوش بختانه به موقع بیدار شده بودم. از سکوت در خانه مشخص بود که کسی داخل خانه نیست. آماده شدم و از خونه بیرون زدم. کافه ای که انتخاب کردم بودم، پاتوق همیشگی ام بود و چندان از خانه دور نبود. به سمت زنان صیغه مشهد حرکت کردم، علی چند تا میس کال انداخته بود ولی حوصله پاسخ دادن را نداشتم، موبایل را روی صندلی کمک راننده پرتاب کردم. یک موزیک گذاشتم و صدایش را بالا بردم تا به کافه برسم، داخل کافه شدم و یک میز دونفر را انتخاب کردم و نشستم.