تماس مرکز صیغه یابی در قم مانعش شده بود...
خیله خب، فقط یه جلسه! روی کاناپه نشست و دستی رویِ پیشانیاش کشید: -چه خبر دیگه؟ دفتر صيغه در قم کجاست؟ - سلامتی، دفتر صيغه در قم رفته کلاس، تنهام تو خونه! - باشه منم برم یکم خرید دارم، کاری نداری؟ - نه، مواظب خودت باش، خداحافظ! - هستم، خداحافظ. قطع کرد و بلند شد، کیفش را برداشت و سمتِ در قدم برداشت...قصد بیرون رفتن داشت که تماس مرکز صیغه یابی در قم مانعش شده بود...
با حرص در را محکم پشت سرش بست و غر زد: - حالا روان شناسو کجای دلم بذارم! مرکز صیغه در قم جان اون سالاد و میدی عزیزم! مركز صيغه در قم زیر چشمی نگاهش کرد و سالاد را کمی نزدیک تر کشید؛ لیندا با لبخند نگاهش کرد و کمی برای خودش سالاد ریخت و مشغول شد. کمی که گذشت به به و چه چه لعیا بلند شد: -دستت درد نکنه عمه جان، عالی شده بود غذات! لیندا نگاهش را به مرکز صیغه در قم دوخت؛ بی حرف مشغول بازی با غذایش بود؛: آهی در دل کشید و در جواب عمهاش گفت: -نوش جان عمه جون! - پیشرفت کردیا لیندا، واقعا خوشمزه شده.
این بار مادرش بود که از دست پختش تعریف کرد و بعدش هم پدرش و پشت آن هم نوبت مرکز صیغه در قم بود که کلی شیرین بازی در بیاورد، همه تعریف کردند الا کسی که باید! لعیا با نگاهی به مركز صيغه در قم که تو خودش بود و یک لقمه هم نخورده بود پرسید: -چرا غذاتو نمیخوری؟ مرکز صیغه در قم سر بلند کرد؛ قاشقش را داخل بشقاب قرار داد و در حالی که کمی برای خودش نوشابه میریخت خلاصه گفت: -میل ندارم! حشمت خان نیشخند زد؛ عصایش را برداشت و در حالی که بلند میشد گفت: -پسرجان آدم اگه کل غذاهای دنیا رو هم خورده باشه، نباید دست رد به غذای زنش، شریکِ زندگیاش بزنه!
مراکز صیغه در قم کجاست لبخندی کمرنگ میهمان لبهایش کرد و حرف پدرش خیلی به دلش نشسته بود! اما مراکز صیغه در قم نه، نیش زد: -بله دایی جان حرف شما متین، اما شریک زندگی که خودت انتخاب کرده باشی نه بقیه! حرفش تا عمق جانِ مراکز صیغه در قم کجاست را سوزاند! خار شد و دلش را زخمی کرد! لعیا تشر زد: -مركز صيغه در قم؟ مرکز صیغه در قم با نگاهی پر از کینه نگاهش کرد. مرکز صیغه یابی در قم با لذت مشغول تماشای جمع بود!
دفتر صیغه در قم دلش لرزید
نرگس از جا برخاست؛ با غم به دخترش نگاه کرد و روبه مراكز صيغه در قم گفت: -اگه شریک زندگیت قابل پسند نیست میتونی پس بیاریش، رو تخم چشمام میذارمش! دفتر صیغه در قم دلش لرزید، جدایی از مراكز صيغه در قم بود! حشمت خان داد زد: -نرگس، منظورت چیه؟ - منظورم واضحه، نمیبینی رفتاراشونو، حق داره بچه، عشق که زوری نمیشه!
لعیا دخالت کرد: -بسه نرگس، مراکز صیغه در قم منظور بدی نداشت، اتفاقا خیلیم دفتر صیغه در قم رو دوست داره! مرکز صیغه در قم پوزخند زد و لیندا شکست! آره دوستش داشت، آن هم چه دوست داشتنی! دنیای عجیبی بود، هی چرخ میخورد و چرخ میخورد و چرخ میخورد! از نظر یاس شادتر و بیخیال تر از فرانک وجود نداشت.