برا شما هم سایت همسریابی 2همدم رزرو میکنم
سایت همسریابی دائم دو همدل با چهرهای که انکار شادتر شده بود گفت: -اوکی پس من برا شما هم سایت همسریابی 2همدم رزرو میکنم ک. .. پرید تو حرفش و سریع گفتم: -نه! جفتشان متعجب نگاهم کردند که سریع گفتم: -یعنی با هواپیما نه. باز هم نگاهم کردند که ادامه دادم: -خب اگه میخوایم بریم با ماشین بریم خوبه, طبیعتم میبینیم هوامونم عوض میشه با هواپیما که دو ساعته میرسیم. نوید بی حرف و به نشانهی تایید سرش را تکان داد و سایت همسریابی همدل گفت: -باشه پس فقط با ماشین بریم باید صبح راه بیافتیم.
سایت همسریابی دوهمدل گفت: -اوکی منم بلیطمو کنسل میکنم, صبح کی راه بیفتیم؟ سایت همسریابی همدل کمی مکث کرد و گفت: -فکر کنم هفت مناسب باشه, صبحانه رو هم تو راه میخوریم. بلند شدم و با گفتنِ"پس من میرم وسایلامو جمع کنم" از سالن خارج شدم و به سمت اتاقم رفتم. لباسهایم را داخل ساک قرمز رنگی که یاسین از خانه ی عمو آورده بود چیدم و بعد از اتمام کارم از اتاق بیرون رفتم و یاسین و سايت همسريابي همدل هنوز مشغول صحبت بودند.
دکمه ی سایت همسریابی دو همدل جدید را فشار داد
دسته ی چمدانم را رها کردم و گلدان کاکتوسم را تو دستم گرفتم, سایت همسریابی همدل دکمه ی سایت همسریابی دو همدل جدید را فشار داد و من پرسیدم: -راستی شرکتو به کی سپردی؟ سایت همسریابی همدل در حالی که داخل آیینه ی آسانسور را مرتب میکرد گفت: -به کاوه. - همون که هفته ی دیگه عروسیه خواهرشه. یاسین سرش را تکان داد و گفت: -اوهم. یک تکه از موهایم را با دستم بیرون کشیدم و در حالی که باهاش بازی میکردم گفتم: - پس حتما باید شیراز بریم خرید, هم برا تو هم برا من سایت همسریابی همدل کنارم ایستاد و گفت: -من لباس دارم خانوم کوچولو شما به فکر خودت باش.
چه سایت همسریابی دو همدلی داشته باشی چه نه
جفت ابروهایم را بالا دادم و گفتم: -نچ, چه سایت همسریابی دو همدلی داشته باشی چه نه باید باهام ست کنی. آسانسور ایستاد, یاس با خنده دسته ی چمدان خودش و من را کشید و در حالی که از سایت همسریابی دو همدل جدید خارج می شد گفت: -برو بچه برو, من فقط با عشقم ست میکنم اونم اگه پیداش کنم. از پشت مشت محکمی روی بازویش زدم و گفتم: -اصلا به درک تو لیاقت نداری بامن ست کنی حالا که اینطور شد منم برا خودم عشق پیدا میکنم!
شوخی کردم اما سایت همسریابی همدلی جدی گرفت, با اخم برگشت سمتم که توپیدم: -هان چیه؟اولا شوخی کردم, دوما مگه من حق عاشق شدن ندارم! سایت همسریابی همدلی فقط سرش را به طرفین تکان داد و با گفتنِ پررو با قدمهایی محکم و بلند دور شد. به خودم آمدم و با کشیدن پوفی بلند به سمت خروجی حرکت کردم, از درب سفید رنگ گذشتم و نگاهم به یاسین افتاد که چمدانهارا داخل کاپوت ماشین نوید می گذاشت.
به سمت ماشین رفتم و سوار شدم, فقط سلامی کوتاه تحویل سايت همسريابي همدل که از آیینه نگاهم میکردم دادم و صاف نشستم. یاسین هم سوار شد و نوید بالافاصله راه افتاد. طبق معمول با سایت همسریابی همدلی غرق صحبت بودند و من مشغول تماشای بیرون. چندثانیه سکوت شد و صدای آهنگی فضا را پر کرد. -. از تهران به طرف جنوب خارج شدیم روی تابلوی قرمز رنگی نوشته شده بود یاسین صدای موزیک را کم کرد و رو به سایت همسریابی دوهمدل گفت: -دریاچه نمک توقف کن صبحانه بخوریم بعدش من میشینم.