سایت همسریابی موقت آغازنو کمک نمی خواین؟
سایت همسریابی موقت آغازنو کمک نمی خواین؟ نه عزیزم تو خسته راهی برو یکم استراحت کن. بیچاره نمی دونست کل راهو بخاطر آرام بخشی که خوردم خواب بودم. استراحت کردم همسریابی موقت آغازنوس جون. ولی دخترم... این پریشونی تو نگاهت برای چیه؟ چیز خاصی نیست... فقط یکم خستم! می دونستم قانع نشده. چون خودش منو بزرگ کرده و خوب می شناستم... اما می دونم تا زمانی خودم نگم دیگه پیگیر نمیشه. سالاد درست کردم و مشغول چیدن سفره شدم. همسریابی موقت آغازنوس هم رفتو طاها رو برای ناهار صدا زد. طاها: به به! چه کردی تو تربت خانم.
دلم منم آب شده! قابل دختر و پسر عزیزمو نداره. حالا بخورین تا از دهن نیفتاده. بعد از جمع کردن سفره به اتاقم رفتم. هر چی هم به سایت همسریابی موقت آغازنو تربت اصرار کردم نزاشت من ظرفا رو بشورم. رو تخت دراز کشیدم و با سردرد عمیقی به خواب رفتم. امروز دقیقا پونزده روز از شنیدن حقیقت یا بهتره بگم به ظاهر حقیقت تلخ می گذره. احساس یک کمبود عمیق توی وجودم می کنم. هر چقدر تلاش کردم از همسریابی موقت آغازنوا اتفاقات فرار کنم بیشتر باهاشون مواجه شدم. حتی هنوز نفهمیدم احساسی وجود داشته یا نه!؟ که البته بعد از همسریابی موقت آغازنود شدن باطن قضیه اون هم روشن خواهد شد.
امروز هم همسریابی موقت آغازنو به من پیام داد
امروز هم همسریابی موقت آغازنو به من پیام داد و گفت که می خواد من رو ببینه و الان هم توراه اونجام... در زدم، بعد از چند ثانیه درو باز کرد و دعوتم کرد برم تو. روی مبل نشستم، مثل اینکه واقعا همسریابی موقت آغازنود رفته... چرا!؟ سایت همسریابی موقت آغازنو بی تفاوت نگام می کرد. چیکارم داشتی همسریابی موقت آغازنو ؟ خشک گفت: صبر کن. بعدم رفت تو اتاقش و با چندتا جعبه اومد. در اخر گردنبندی که به همسریابی موقت آغازنوس داده بودم رو رومیز گذاشتو گفت: خیلی با حرفاتون دلشو شکستین. خیلی درموردش زود قضاوت کردین.
همسریابی موقت آغازنوم خیالت راحت تو کاری نکردی که بخوای پشیمون باشی
قضاوت! ؟شواهد و مدارک که چیز دیگه ای رو میگن. شواهد؟ مدارک؟! امیدوارم روزی که به اشتباهت پی می بری خیلی دیر نباشه. بعدم با دستش به در اشاره کرد و گفت: بفرمایید آقای همسریابی موقت آغازنوم شایسته. منم بدون معطلی از خونه زدم بیرون و سوار ماشینم شدم. گردنبند و که تا حالا تو مشتم بود پرت کردم رو صندلی شاگرد. لعنتی! تک تک حرفای سایت همسریابی موقت آغازنو تو ذهنم تکرار می شده. یعنی من بی خود دلشو شکوندم!؟ پس چرا اصلا تلاشی نکرد که واسم توضیح بده، چرا همسریابی موقت آغازنو نمیگه چی شده!!! اما ملاقات ما با پگاه نمی تونست اتفاقی باشه. یعنی کاملا هماهنگ شدست! من باید بفهمم چی شده! نکنه من اشتباه کرده باشم؟ نه همسریابی موقت آغازنوم خیالت راحت تو کاری نکردی که بخوای پشیمون باشی، اگر نه!
من باید واسه همسریابی موقت آغازنود زنگ بزنم
من باید واسه همسریابی موقت آغازنود زنگ بزنم، اگه جواب نده؟ اگه خوردم کنه؟ سعی کردم این اما و اگر ها رو فراموش کنم و واسش زنگ بزنم. دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد. لعنتی خاموشه.... حالا من چیکار کنم؟ نکنه اتفاقی واسش افتاده!؟ شماره همسریابی موقت آغازنو رو گرفتم. بله!؟ چرا گوشی همسریابی موقت آغازنوس خاموشه؟ اتفاقی افتاده؟ نکنه انتظار داری بعد اون حرفا و تهمت ها گوشیشو همسریابی موقت آغازنود بزاره به تک تکتون جواب پس بده؟خطشو عوض کرده. می تونی شمارشو بم بدی؟ همسریابی موقت آغازنوا. نه صبر کن.... قطع کرد!
شاید بهتر باشه برم سراغ شیلا... اما بعدا! ایمیلیامو چک میکردم که به یه ایمیل ناشناس بر خوردم... دیدی که هیچ کسی جز من برات نموند. همه اطرافیانت حقه بازن.... نگام خورد به آخر پیامش... نوشته بود: پگاه؛ آره خودش بود خود نامردش... واسش سند کردم: هیچکسو نداشته باشم بهتره تا فقط تو رو داشته باشم. همون لحظه جواب داد. من اینکارا رو کردم تا بهت کمک کنمو نزارم یه مشت آدم حیله گر فریبت بدن. تو که سر دستشونی پگاه پناهی! تو چطور می تونی منو با اونا قیاس کنی!؟ نمی دونم هدفت چیه که داری بهم پیام میدی اما خودتو خسته نکن که من دیگه اون آدم قبلی نیستم و حوصله سروکله زدن با تو یکی رو ندارم.