ازش پرسیدم کیان هنوزم مثل همون اولا صیغه یابی موقت شیدایی رو دوس داره؟
سرشو به نشونه تایید تکون داد. ربات صیغه یابی شیدایی با حالت محزونی گفت: پس نظر تو چی می شه؟ ربات صیغه یابی شیدایی: من از ازدواج با بهرنگ راضیم. دروغ می گفت.. از قیافش معلوم بود؛ صیغه یابی رایگان شیدایی از جاش بلند شد و رفت بیرون؛ صیغه یابی موقت شیدایی هم پشتش رفت. او می دونه چی بینشون گذشته! رفتم نزدیک صیغه یابی شیدایی نشستم و ازش پرسیدم کیان هنوزم مثل همون اولا صیغه یابی موقت شیدایی رو دوس داره؟
سرشو تکون داد و گفت: حتی بیشتر از قبل... اما صیغه یابی موقت شیدایی نه بهش امید می داد... نه نا امیدش میکرد... یه لنگه پا نگهش داشت بود. الانم که آب پاکی رو ریخت رو دستش... صیغه یابی رایگان شیدایی چجوری می خواد کنار بیاد نمی دونم. گوشیش زنگ خورد... جواب داد: بله پدر... من سال تحویل با دوستامم... نه نمی تونم خونه بیام... پدرجان پنج دقیقه دیگه باهاتون تماس می گیرم.
منو ربات صیغه یابی شیدایی سال تحویل پیشتون نیستیم
از جاش بلند شد و سمت بانو رفت... بانو با لبخند عریضی سرشو تکون داد؛ صيغه يابي شيدايي اومد نشست و بهم گفت: فکر کنم امشب کل خانوادمو ببینی. منظورشو فهمیدم. دوباره زنگ زد: پدر... همتون بیاید اینجا... اخم کرد. نیاد بهتره... می بینمتون سایت صیغه یابی شیدایی بلند گفت: امشب کل خانواده شایسته اینجان. بقیه هم به شیوه های مختلفی رضایتشونو نشون دادن. در همین حین کیان اومد داخل و گفت: منو ربات صیغه یابی شیدایی سال تحویل پیشتون نیستیم نگران نشید...
خوب شد صیغه یابی رایگان شیدایی رفتن...
بعدشم رفت! یک ساعت بیشتر تا سال تحویل نمونده و خانواده شایسته درحال ورود هستن... اول آسمان خانم و یه آقا که لابد پدرشه. بعدم آرمیتا و سایت صیغه یابی موقت شیدایی... سر اخرم یه پسر فوق العاده قد بلند با چشمای سبز و موهای بور که به احتمال زیاد همون آلپریه که اسمش تو دانشگاهمون معروفه! البته هم دانشگاهیمون نبود فقط اسمش بود! با همشون سلام و احوال پرسی کردم..... اما نسبت به داداشش حس خوبی نداشتم. خوب شد صیغه یابی رایگان شیدایی رفتن.... یکم جا باز شد! زیر چشمی به همشون نگاه می کردم...
مطمئن باش اگه خیالت از سایت صیغه یابی موقت شیدایی و انگیزت راحته...
صیغه یابی شیدایی داشت با چشمایی که عصبانیت توشون کاملا معلوم بود به آلپر نگاه می کرد. رفتم کنار کانال صیغه یابی شیدایی نشستم. آرمیتا: میگم دلارا... به نظرت من می تونم درسمو ادامه بدم؟ خب رشتت چی بود؟ ریاضی... البته کنکور دادم و معماری قبول شدم.... ولی جابر... حس کردم واسش سخته که درمورد جابر حرف بزنه... کارشو راحت کردم ازدواج کردی و بیخیال دانشگاه شدی! درسته... انگیزشو داری؟ جدیدنا اره... آنیکا با آسمان خانم سازگاره؟ با مامان نه زیاد... ولی عاشق بابا سیاوشه! خب خیلی خوبه دستاشو گرفتم. مطمئن باش اگه خیالت از سایت صیغه یابی موقت شیدایی و انگیزت راحته...
پدر و مادر سایت صیغه یابی شیدایی بلند شدن
پس قطعا می تونی عزیزم. لبخند زد. راستش لازم به دلگرمی داشتم... ممنون! لبخندی زدمو چیزی نگفتم. ناهید اومد کنار کانال صیغه یابی شیدایی و باهم مشغول حرف زدن شدن... منم حوصلم سر رفته! با نگاهم دنبال بانو گشتم ولی نبود! در همین حین پدر و مادر سایت صیغه یابی شیدایی بلند شدن و پدرش گفت: منو همسرم... می خوایم سال رو دوتایی تحویل کنیم... از دیدن همتون خوشحال شدم به امید دیدار.... همه از جاشون بلند شدن و با این دو زوج شیک خداحافظی کردن ولی چقد معذب بودم! با صدای سایت صیغه یابی موقت شیدایی به خودم اومدم دلارا جون! بریم پیش دایی صیغه یابی شیدایی؟
سایت صیغه یابی شیدایی رو مبل دو نفره نشسته بود
خب خودت برو عزیزم... چرا من بیام؟ با چشمایه سبز و معصومش زل زد بهم و ادامه داد: خواهش می کنم! منم نتونستم نه بگم؛ سایت صیغه یابی شیدایی رو مبل دو نفره نشسته بود... سایت صیغه یابی موقت شیدایی رو گذاشتم وسطمون و خودم نشستم پیشش. آنیکا هم سریع بغل صیغه یابی شیدایی نشست! ای بابا! آلپر هم رو مبل تک نفره نزدیک صيغه يابي شيدايي نشست و رو به من گفت: می تونم اسمتونو بدونم... خانم زیبا!؟
به سایت صیغه یابی شیدایی آروم گفتم: از کی باید سرکار بری؟
چقد زبون باز! متوجه شدم با منه. اما به رو خودم نیوردم و به سایت صیغه یابی شیدایی آروم گفتم: از کی باید سرکار بری؟ از سیزدهم به بعد. این بار آلپر رو به آرتان گفت: صيغه يابي شيدايي... بی زحمت اون خانم کناریتو صدا کن و بگو نگام کنه. صيغه يابي شيدايي با لحن عصبی بهم گفت: ببین این چیکارت داره. نگاش کردم و گفتم: بله؟ با من کاری داشتید؟ البته... اسمتونو پرسیدم.