صیغه همدان تلگرام را وارد جمع جوانان همسن و سال
در اطاق مجاور فضل فروش همان طور که پشت میز نشسته بود سرش را روی میز گذاشت و به خواب رفت. رو به روی او ستمگر با سر صدای بلندی مانند یک غول خرو پف می کرد. پالتویش را دور صیغه همدان پیچیده و در یک صندلی راحتی بزرگ فرو رفته و پاهای خود را دراز و روی حائل فلزی جلوی آتش قرار داده بود. لئاندر نشسته بخواب رفته بود که مبادا ترتیب موهای شانه کرده اش بهم بریزد. هم یک صندلی راحتی برای خودش پیدا کرده و بیشتر از آن از وقایع آن روز هیجان زده بود که بتواند چشمهایش را بر هم گذارد.
ورود دو دختر زیبا رو به زندگی بی روح او که تاکنون تا صيغه همدان اندازه منفرد و مجزا از دیگران بود روح تازه بخشیده و باعث میشد که نبضش با شدت بزند و با وجود خستگی نتواند بخواب برود. زندگی او تهی از هرگونه شادی و لذتی بود که هر جوانی سهمی از آن دارد. قهرمان داستان ما تا به همدان صیغه ای سن رسیده بود بدام عشق هیچ ماه رویی اسیر نشده بود. او سربلند تر از آن بود که صیغه همدان تلگرام را وارد جمع جوانان همسن و سال صیغه همدان بکند در حالی که حتی لباس و بقیه ملزومات متناسب با مرتبه والای اصیل زادگی خود برای شرکت در صیغه همدانی تجمع را نداشت.
او بستگانی نداشت که به کمکش بشتابند و فراموش شده تنها در انزوای خود به سر می برد. در صیغه یابی همدان تنهایی و عزلت چند باری موفق به دیدار ' یولان دو فوآ ' زیبا روی شده بود. یولان در روی مرکوب راه وار سفید صیغه همدان به همراه پدر و تعدادی نجیب زادگان به دنبال سگ هایش میتاخت. زن صیغه همدان صیغه در همدان تصویر زیبا در ذهنش جای گرفته و خواب او را مختل می کرد ولی بعد با خودش استدلال کرد که چه رابطه ای ممکن است بین دختر یک نجیب زاده ثروتمند که خواستگاران مناسب و مکنت دار فراوان دارد و صیغه همدان تلگرام او که برای شام شبش پول کافی ندارد ممکن است به وجود بیاید؟ در چنین مواقعی نه تنها سعی نمیکرد که جلب نظر یولان را بکند بلکه با سرعت هر چه تمام تر خود را مخفی می کرد.
صيغه همدان گروه پیغام رسانان خوشبختی بودند
با آن لباس های مندرس و اسب پیر نشان دادن خود به آن ها محملی برای تمسخر و ریشخند به آن ها می داد. این بارون جوان هرچند فاقد ثروت بود ولی بسیار حساس و زود رنج بود و تمسخر دیگران را نمی توانست تحمل کند. او که درک کرده بود که یولان زیبا رو تا چه حد از دسترس او بدور است به خودش قبولانده بود که او زوج مناسبی برای یولان نیست. هرچند که گاه گاهی فکر صیغه همدانی دختر زیبا به او مانند امواج جذر و مد دریا هجوم می آورد. شب بدون حادثه دیگری بجز ترس و وحشت ایزابل بیچاره سپری شد. دلیل وحشت او آن بود که وقتی بلزبوت بعادت همیشگی صیغه همدان تلگرام به اطاق خواب صاحبش وارد شد بدون توجه به این که چه کسی روی تخت خواب خوابیده است محلی گرم و نرم برای خوابیدن خودش پیداکرد.
همدان صیغه ای محل روی سینه های ایزابل بینوا بود. از نرمی و گرمی محل خواب خود طوری خوشحال بود که به اعتراضات شدید ایزابل وقعی نمی گذاشت. برای این شب، شب بلندی بود چون او یک لحظه هم نخوابید. او در ابتدا نقشه مبهمی در فکرش داشت که با گذشت شب بهتر و روشن تر در ذهنش جایگزین می شد. همین باعث می شد که او نتواند مثل بقیه کسانی که در آن اطاق بودند بخوابد. اتفاقی که برای افتاد و با صیغه همدانی گروه تئآتری دوره گرد آشنا شد به نظر او دست تقدیر در آن دخالت داشت. شاید صيغه همدان گروه پیغام رسانان خوشبختی بودند.
آن ها به آن جا آمده بودند که او را از صیغه یابی همدان قلعه مخروبه با خود به دنیای خارج ببرند. جوانی او در این جا از بیکاری و فقر نابود شده و او می بایستی از صيغه همدان تاریکی صیغه همدان را خلاص و به نور و حرارت دنیای خارج بپیوندد. بالاخره سحر با انوار خاکستری فرا رسید. خورشید هم به سرعت طلوع و از خلال پنجره ها اطاق ها را روشن کرد. طوفان به پایان رسیده بود و با شکوه روز فاتحانه از آسمان آبی وارد می شد. سیگونیاک زیر چشمی به زن صیغه همدان صیغه در همدان گروه عجیب که شب را با آن ها سر کرده بود نگاه می کرد. افراد خانواده او هم که تصاویر آن ها به دیوار آویزان بود با تعجب و تحقیر به این گروه که تنهایی و انزوا آن ها را تسخیر کرده بودند چشم دوخته بودند. ندیمه اولین کسی بود که از این گروه بیدار شد. نور آفتاب بی توجه با کمال شدت به صورت او تابیده و امکان ادامه خواب را از سلب کرده بود.