یادم میرفت، داشت باغ رستوران دنج اصفهان اتاقت گرد میشدم هی صدای رستوران دنج اصفهان میومد اینکه گفت شاید کسی کار مهمی داره، اتفاقا خوب شد برداشت کافه رستوران دنج اصفهان بود. گفت حتما یه زنگی بهش بزنی باشه الان یه زنگ بهش میزن المیرا گفت: پس من یتار رو میبرم تا تو بیایی ممنون شیوا اومد پایین اومد حرفی بزنه که صدای نیکو مانعش شد. رو به من گفت: بذار اینها رو به نیکو بدم. و به طرف نیکو رفت. من هم چند قدم رفت که با صدای رستوران دنج اصفهان وایسادم: خانوم صداقت بر گشت. چند پله رفته رو رستوران دنج در اصفهان اومد و درست روبروی من قرار رفت. یادتون باشه یه پیراهن شیک به من بدهکار شدید. خودتون که میدونید لک رژ لب پاک نمیشه دیگه فرصمت نکردم تو دل فحشمش بدم. با عصبانیت گفت: معلومه خیلی
تجربه دارید. این چندمین پیراهنیه که بخاطر همین موضوع رژ لب، طلب میکنید لبخندی زد و گفت: تجربه که دارم اما نه رو پیراهن. از شانس شما قدم کمی بلندتر بود. برای همین یه پیراهن بدهکار شدید د ستهام رو م گشت کردم وبا دندونهای به ف شرده گفت: واقعا که از ادب بویی نبردید کافه رستوران دنج در اصفهان رو بالا داد و گفت: چرا؟چون ب*و*سه های مامان و خواهرام و البته بی بی جون رو تجربه کردم
باغ رستوران دنج اصفهان برق شیطنتی که در چشمهایش درخشید
یا بخاطر این که قدم از شما بلند تره قد من به این موضوع چه ربطی داشت. ؟! باغ رستوران دنج اصفهان برق شیطنتی که در چشمهایش درخشید فهمیدم الان که یه چیز بارم کنه. اما خوشبختانه حضور یه پسر که همسنهای خودش میزد باعث شد حرفش رو نزنه سلام عرض شد. ..
رستوران دنج در اصفهان معرفی نمیکنید به طرفش بر گشت. قیافه اش خوب بود اما به دل نمیشست. از نظر قد و هیکل تقریبا مثل رستوران دنج اصفهان بود. فقط رستوران دنج در اصفهان یه کم قد بلند تر و چهار شونه تر بود، معلوم بود خیلی و قت صرف اتو کردن مو هاش کرده بود که آدم رو یاد جوجه تیغی میانداخت من بهرام هست. پسر عمه رستوران دنج در اصفهان, افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟ به دستش که با یه لبخند احمقانه به طرف دراز شده بود نگاه کردم و با سردی گفت: صداقت هست بعد هم بدون معطلی از کنارش گرد شدم.
رستوران های دنج اصفهان رو شنیدم
فقط صدای رستوران های دنج اصفهان رو شنیدم که به امیر گفت: کوفت، خنده داره کنار مادرم نشست. بدون اینکه به من نگاه کنه آروم گفت: کجا بودی؟ بیارم دیگه CD رفته بودم با شیوا کافه رستوران دنج در اصفهان اونجایی که رستوران دنج اصفهان نشسته به جایی که ما بودی دید نداشت. برای همین خیال راحت بود. شیوا با یه پسر بچه خیلی توپول و مامانی اومد طرف ما این خانوم خو شگله رو که میبینی ا سمش کافه رستوران دنج اصفهان این هم کافه رستوران های دنج اصفهان، همدیگر رو ب*و*س کنید آرمان رو ازش رفت و یه کافه رستوران دنج اصفهان آبدار از اون لپ سفید و توپولش کردم: وای چه خوشگله. ..چند سالشه تازه نه ماهش شده به خودم فشارش دادم و مشغول بازی باهاش شدم شیوا گفت: این رو نیاوردم با این بازی کنی ها.