دفتر ازدواج موقت اهواز گفت ولی شمیم پسره تیکه ای بود واسه خودش هاا اره جون تو چی ؟چی گفتی؟به نظرت خوشکل بود پسره ؟ اره ناکس. هیکلش مامان بود دفتر ازدواج موقت اهواز خوبی؟ چه عجب یه پسر توجه تو رو جلب کرد چی ؟نه بابا چی بود. پسره ی گنده ااا تا دو دقیقه ی پیش نظرت این نبود. الان عوض شد بترکی که ثبات نداری یکم دیگه نشستیم. دفتر ازدواج موقت اهواز باید میرفتین که دیر نشه. کردم و برگشتم تو دفتر ازدواج موقت در اهواز. رفتم دفتر ثبت ازدواج موقت اهواز و صدا زدم ماماااان؟ بله دفاتر ازدواج موقت در اهواز بیا تو اشپزخونه. سلام مامان. سلام گلی جوون سلام مادر دفتر ثبت ازدواج موقت اهواز فردا صبح راه میفتیم ؟
ساعت چند؟ اره. ساعت 9میریم دفتر عقد موقت در اهواز عموت تا باهم راه بیفتیم. پس خاله چی؟ اونا چند روز دیگه میان باش. گلی جون چمدونتو جمع کردی؟ نه ااا..واسه چی؟ مادر من نمیام. شما برین بهتون خوش بگذره ااا گلی جون؟؟؟! چرا نمیای؟ مادر من این چند وقت میرم شماره تلفن دفتر ازدواج موقت اهواز دخترم شیراز خیلی وقته نرفتم خیلی ناراحت شدم از اینکه گل بانو نمیاد. دفتر ازدواج موقت در اهواز هر چی بهش اصرار کرد قبول نکرد. رفتم تو اتاقم چمدونم رو گذاشتم رو تخت و شروع کردم به جمع کردن لباسام. نصف لباسام رو برداشتم.
شهریار با بابا و دفاتر ازدواج موقت اهواز شب اومدن
با کلاهای مورد علاقم و کوله ی نازنینم. به اضافه ی هرچی که فکر کردم لازم بشه. شهریار با بابا و دفاتر ازدواج موقت اهواز شب اومدن. دفاتر ازدواج موقت در اهواز چمدونشم اورده بود. دفتر ازدواج موقت در اهواز رفت چمدونش رو ببنده. شام که خوردیم زود خوابیدیم که فردا اذیت نشیم. صبح خودم بیدار شدم ساعت 8بود. رفتم به دوش مشت گرفتم. یه مانتو لجنی با یه شلوار شیش جیب خوشگل تنم کردم به شال مشکی هم انداختن رو سرم.پوتینای گنده ای که مخصوص این لباسم بود پام کردم کلاهمو سرم گذاشتم.
سوار نرده ها شدم و رفتم پایین یوهو. مامان من حاضررررررم دفاتر ازدواج موقت اهواز از توی اشپزخونه اومد بیرون و گفت حاضری که حاضری گور به گور شده چرا صداتو میندازی رو سرت یه زبون درازی واسش کردم. دوباره گفت با این لباسات انگار از جنگ برگشتی به تو چه ؟ فضول بی ادب خلاصه همگی ساعت 9سوار ماشینامون شدیم و رفتیم سمت شماره تلفن دفتر ازدواج موقت اهواز عمو. منو شهریار و دفاتر ازدواج موقت اهواز عقب بابا و دفتر ازدواج موقت در اهواز جلو. تا رسیدیم دفتر عقد موقت در اهواز عمو.
این دفاتر ازدواج موقت در اهواز مخ منو خورد اینقدر حرف زد
این دفاتر ازدواج موقت در اهواز مخ منو خورد اینقدر حرف زد. دفاتر ثبت ازدواج موقت اهواز هندزفری میذاشتم از تو گوشم بر میداشت و میگفت بی ادب دارم حرف میزنم ها وایی دوست داشتن از ماشین پرتش کنم بیرون. رسیدیم دفتر عقد موقت در اهواز عمو پیاده شدم و رفتیم تو دفتر ثبت ازدواج موقت اهواز. عمو و بچه ها داشتن وسایلشون رو داخل ماشین عمو میزاشتن. وقتی همه چی اکی شد راع افتادیم به سمت شمال یه چند ساعتی بود تو راه بودیم... واقعا با وجود دفاتر ازدواج موقت اهواز و شهریار حوصلم نرفته ولی دفاتر ثبت ازدواج موقت اهواز که خیلی حرف میزد دستمو میزاشتم رو دهنش تا ساکت بشه...
تقریبا ساعت 2بود که نگه داشتن واسه ناهار. وقتی پیاده شدم یه کشش حسابی به بدنم دادم. اخیش چقدر کرهولن این دوتا.. واقعا بوفالو برازندشون بود. رویا اومد گفت واای دفتر ازدواج موقت اهواز حوصلت سر نرفت؟ نه بابا این شهریار و دفاتر ازدواج موقت در اهواز اینقدر دلقک بازی در اوردن که نفهمیدم کی گذشت. خوش بحالت. روزبه که از اول تا اخر سرش تو گوشیش بود.