ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رخساره
رخساره
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
30 ساله از زاهدان
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل سبحان
سبحان
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل رویا دوران
رویا دوران
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مینا
مینا
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی مرادی
علی مرادی
54 ساله از کوهدشت
تصویر پروفایل عماد
عماد
38 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رها
رها
41 ساله از بابلسر
تصویر پروفایل سیما
سیما
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
40 ساله از تهران

آدرس جدید سایت همسریابی پیوند چیست؟

آدرس جدید سایت همسریابی پیوند بلند شد: -همین طوری نشستم، ساعت چنده؟ لیندا به ساعت توی دستش نگاه کرد: -هشت و نیم...بعد با خودش فکر کرد.

آدرس جدید سایت همسریابی پیوند چیست؟ - همسریابی پیوند


آدرس سایت همسریابی پیوند

لیندا نفس زنان وارد آشپزخانه شد: -آدرس جدید سایت همسریابی پیوند بیا دیگه، چرا اینجا نشستی؟ آدرس جدید سایت همسریابی پیوند بلند شد: -همین طوری نشستم، ساعت چنده؟ لیندا به ساعت توی دستش نگاه کرد: -هشت و نیم...بعد با خودش فکر کرد سایت جدید همسریابی پیوند دیر کرده! هر دو از آشپزخانه خارج شدند و ادرس جدید سایت همسریابی پیوند آرام دم گوشش گفت: -یاس برو پایین سالن میز سلف سرویسو ببین، ببین چیزی کم و کسری نداره!

یاس با لبخند چشم هایش را باز و بسته کرد و سمت پایین سالن رفت، روبروی میز رنگارنگ ایستاد...جوجه کباب و فسنجان...سالاد الویه و جامبو همراه ژله ها رنگارنگ و چند جور سالاد و نوشابه و دوغ.چیزی کم نبود که بالاعکس خیلیم اضافی بود! با صدای ادرس جدید سایت همسریابی پیوند برگشت عقب، تا به خودش بیاید دستش توسط لیندا کشیده شد. .. - بیا با شوهرم آشنات کنم. و طولی نکشید که روبروی دوتا مرد جوان ایستاد و...نگاهش یخ زد...چی میدید!

سایت جدید همسریابی پیوند اینجا چیکار میکرد!

نکند خواب است! آره خواب بود! وگرنه سایت جدید همسریابی پیوند اینجا چیکار میکرد! نوید دست کمی از یاس نداشت! نگاهش ناباور به او خیره بود! آدرس جدید سایت همسریابی پیوند نفس نفس میزد و انگار هوا نبود، صدای لیندا را بزور شنید-نوید شوهرم...اینم ساسان پسر عمه ی من و پسر خاله ی نوید. بعد اشاره کرد به یاس: -نوید اینم یاس دوست و هم دانشگاهی من! یاس احساس کرد دارد خفه میشود! دستش ناخودآگاه بالا رفت و روی گلویش نشست! خانه دور سرش میچرخید و چرا نمیتوانست نفس بکشد؟

احساس حالت تهوع شدیدی داشت و نگاهش تار تار تو نگاه سرخ سایت جدید همسریابی پیوند خیره بود! نفهمید چه شد که چشمانش سیاهی رفتند و در کسری از ثانیه سقوط کرد و صدای جیغ ادرس جدید سایت همسریابی پیوند آخرین صدایی بود که شنیدنوید خم شد؛دست هایش بی اراده برای بغل کردن آدرس جدید سایت همسریابی پیوند جلو رفتند که ساسان مانع شد؛اشاره ای به لیندا که بی خبر از همه جا سر یاس را توی آغوش گرفته بود و با نگرانی صدایش میکرد کرد! صدای موزیک قطع شده بود...سیاوش با اورژانس تماس گرفته بود و چند نفر به کمک هم یاس را سمت اتاق بردند و چند دقیقه بعد رگ آدرس جدید سایت همسریابی پیوند سرم خورد. مهمان ها متفرق شده بودند و سایت جدید همسریابی پیوند عین دیوانه ها توی سالن قدم رو میرفت و ساسان سعی داشت آرامش کند اما ناموفق بود...

تکان خورد ادرس جدید سایت همسریابی پیوند

سیاوش بیچاره که از همه چیز بی اطلاع بود موبایل به دست روی کاناپه نشسته بود و خیره ی در اتاق بود. . . پلک های یاس که تکان خورد ادرس جدید سایت همسریابی پیوند دستش را روی گونه اش کشید و صدایش کرد: - یاس؟ عزیزم چشماتو باز کن! لب های خشک آدرس جدید سایت همسریابی پیوند کمی تکان خورد و دستش سمت سرش رفت! لیندا دوباره صدایش کرد: -یاس؟ خوبی؟خواهش میکنم چشم اتو باز کن. اینبار یاس کامل چشم هایش را باز کرد و برگشت سمت لیندا؛ لیندا لبخند زد: -خوبی؟

یاس سرش را تکان داد: خوبم! دروغ که شاخ و دم نداشت! لیندا از بازویش گرفت: -بذار کمکت کنم بشین. آدرس جدید سایت همسریابی پیوند نشست؛ تکیه داد به تاجِ تخت و به سرم توی دستش نگاه کرد! ادرس جدید سایت همسریابی پیوند دوباره کنارش نشست و پرسید: -نمیخوای چیزی بگی؟چرا حالت بد شد؟ نگاهش کرد؛چشم هایش سرخ بود و پر از اشک؛دلش که دیگر هیچ! انگار یکی از داخل با مته دلش را سوراخ سوراخ میکرد.

مطالب مشابه