آدم رو به وجد میآورد. لباس محلی آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدم که از اطرافمون رد میشدن بینظیر به نظر میرسید. قوانین سایت همسریابی دوهمدم نگاهی به دور و اطراف انداخت و گفت: -دنبالم بیاین! ساکم رو توی دستم گرفتم و دنبال آرشام و مریم جون به راه افتادم. مقابل یه در چوبی ایستاد و در زد. بعد از مدتی یه دختر بچه در رو باز کرد و نگاه متعجبش رو به ما دوخت. مریم جون: سالم دخترم، مامانت خونهاس؟ دختر بچه: سالم بله. االن صداش میزنم. مامان مهمون داریم! آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدم ظریف زنانهای از اتاق اومد: -قربون و مهمونش برم، االن میام دخترم. درحالی که دستاش رو با گوشه دامنش پاک میکرد به سمت ما اومد و تا مریم جون رو دید چشماش برق زد. خانم: دورت بگردم خانم جان!
شما کجا و اینجا کجا؟! صفا آوردی! قدم روی چشم ما گذاشتی! آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل رو بغل کرد و گفت -: قربون چشمات برم گالره، چهطوری دخترکم؟ گالره خانم: - نکنه خانم جان! شما رو دیدم عالی شدم.
قوانین سایت همسریابی دوهمدم اومد بیرون
از بغل قوانین سایت همسریابی دوهمدم اومد بیرون و به من و آرشام نگاه کرد. گالره خانم: خانم جان، این گل پسر آقا آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدم خودمونه؟ مریم جون: آره دخترکم، میبینی؟! پسرم برای خودش مردی شده! گالره خانم آرشام رو بغل کرد و پیشونیش رو بوسید. به من اشاره کرد و گفت: -وای پسرم زن گرفتی؟
آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل: گالره جان ایشون آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدم گلن، مهمون منه! کسی مغز خر نخورده دختر به این خوشگلی رو به آرشام بده! بعدش خندید. آرشام اخمی کرد و نگاهش رو از من گرفت. گالره خانم: خاک به سرم! ببخشید ترالن خانم من اشتباه متوجه شدم.
آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل: مامانی دستت درد نکنه
اشکالی نداره! آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل: مامانی دستت درد نکنه؛ یعنی من اونقدر بد ریختم که کسی دخترش رو به من نمیده؟ -نه پسرم این چه حرفیه؟! شوخی کردم قربونت برم. آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل: بفرمایید تو! سر پا وایسادین.
شقایق برو بابا و داداشت رو خبر کن بگو مهمون داریم و زود بیان. دختر بچه چشمی گفت و از در خونه بیرون زد. فضای داخل خونه به طور سنتی و با سلیقه چیده شده بود. از در و دیوار خونه گرمی و محبت میبارید. معلوم بود خانواده گرم و صمیمی هستن! گالره خانم برامون چایی آورد تا خستگیمون در بره. قوانین سایت همسریابی دوهمدم: گالره از بقیه چه خبر؟ هنوزم خونههاشون سر جای قبلیشه؟ -بله خانم جان؛ اما خیلی از خونهها نو ساخته شدن. بعد از ناهار میبرمتون تا همه رو ببینین. -آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل میشه منم بیام؟
آرشام: الزم نکرده، بازم بری هر جا فکر کنن زن منی آبروم بره! -کی با تو حرف زد؟ درضمن نکه من آرزو دارم زن تو شناخته بشم! کم خودت رو تحویل بگیر. از باشه دختری مثل من خانومت بشه! مریم جون: بسه بچهها! آرشام تو میمونی اینجا و من با ترالن میرم. -نخیر مامانی، منم دلم برای فامیالتون تنگ شده. منم میام! آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدم: باشه؛ پس دیگه بحث نکنید! توی ایوان اتاق ایستاده بودم و عطر گلهای شمعدونی روی نردهها رو به مشامم میکشیدم. در حیاط باز شد و یه مرد با یه پسر همسن آرشام وارد شدند. رفتم داخل اتاق تا باهاشون آشنا بشم. مرد از در وارد شد و رفت سمت قوانین سایت همسریابی دوهمدم و دستش رو بوسید. آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل: زنده باشی پسرم! چهطوری رضا؟ دیگه پیر شدی مادر! آقا رضا: کاش میفهمیدم امروز قراره شما بیاین و اینجا رو براتون چراغونی میکردم. خوبم خانم جان! روزگاره دیگه، آدم رو پیر میکنه. به من و آرشام نگاهی کرد و خواست حرفی بزنه که گالره خانم زود گفت: -ایشون ترالن خانمن، مهمون خانم جان!