ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 سر جایش است یا نه
_خب، خب می شنوم. _کمکم می کنید؟ _سریع بگو هنوز هم همون جایی؟ _آره، آره! _مشخصات اطرافت رو به من بده؟ آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ نفس صدا داری کشید: _یه جای خیلی، خیلی قدیمیه تقریبا میشه گفت خرابه است! بیرونش رو ندیدم. صدای فریاد مردی آمد: _داری اون تو چه غلطی می کنی؟ بعد از صدای مرد تلفن قطع شد، صدای بوق ممتد، عصابم را تحریک می کرد. عصبی با انگشت سبابه و شستم تیغه بینی ام را فشردم، مشتی به فرمان کوبیدم. عصبی نفسم را بیرون دادم. در سایت همسریابی توران ۸۱ را باز کردم تا ببینم، ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 سر جایش است یا نه، با دیدن ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 در سایت همسریابی توران ۸۱، نفس راحتی کشیدم.
با صدای بوق ادرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱، به خودم آمدم.
ادرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ را روشن کردم و به سمت مکانی که آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ فرستاده بود، آن را راندم. ناگهانی قطع شدن تلفن نگرانم کرده بود. اگر می فهمیدند که به من زنگ زده چه! با صدای بوق ادرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱، به خودم آمدم. ادرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ از جلویم راه گرفت و با سرعت به راهش ادامه داد. سرعتم را بیش تر کردم. موبایلم زنگ خورد، موبایل را برداشتم: _الو؟ _دو دقیقه به حرف هام گوش کن! من دوست ندارم از دستم ناراحت باشی. با شنیدن صدای تارا گوشی را از گوشم کنار بردم، نفس عمیقی کشیدم تا آرام بگیرم، بعد از آن که کمی آرام گرفتم تلفن را روی گوشم قرار دادم: _ تارا بسه! من بخشیدم خب! ؟ تلفن را قطع کردم و روی صندلی کمک راننده انداختم. مدتی طول کشید تا به آن مکان برسم.
ادرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ را کمی دور تر پارک کردم
از جایی که آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ می گفت، ادرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ را کمی دور تر پارک کردم، کلاه سوئیشرتم را روی سرم کشیدم، ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 را از داخل سایت همسریابی توران ۸۱ برداشتم و داخل جیبم گذاشتم، نمی دانستم با چه جور آدمی رو به رو ام. چراغ قوه موبایلم را روشن کردم، به باغ های اطرافم نگاه کردم. دستی به ته ریشم کشیدم، همه ویلا های آن طرف نوساز بودند. کمی جلو رفتم، چراغ قوه را به سمت راست چرخاندم و به باغی رسیدم که کهنه ترین باغ های آن طرف بود.
آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ باعث شد که تردیدم برطرف شود.
زیر لب عصبی زمزمه کردم: _هِی انصافا چه حالی داری این همه با آدمات بازی می کنی. پایم را به آجرها تکیه دادم و با دستانم خودم را بالا کشیدم، بالای دیوار رفتم. ارتفاع برای فرود زیاد بود، کمی مکث کردم و بعد خودم را انداختم. ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 را از داخل جیبم بیرون آوردم و ضامن را کشیدم. با شک جلو رفتم، اگر این خانه نبود و اشتباه آمدم بودم چه؟ نفس عمیقی کشیدم، با شک قدمی دیگر میان برف ها برداشتم. صدای فریاد آدرس جدید سایت همسریابی توران ۸۱ باعث شد که تردیدم برطرف شود. _خب من رو ولم کنید برم.