سایت ازدواج دوهمدم جدید خسته نباشین
لازم نیست حواست به خودت باشه! ابرو هامو انداختم بالا و با تعجب نگاش کردم. با صدای آروم تری گفت: چون من حواسم بهت هست... به سلامت. لبخندمو پر رنگ تر کردمو با لحن ارومی گفتم: به امید دیدار. گردنبند ساعتی رو که بهش پس داده بودم و بهم داد و گفت: دیگه پسش نده... خداحافظ! ازش گرفتمو سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید قطار شدم. وقتی قطار حرکت کرد تا وقتی تصویرش محو شه نگاش کردم.... سایت ازدواج دوهمدم جدید خسته نباشین. ممنونم. از رو صندلی بلند شدم. گیسو داشت با لبخند به سمتم میومد. چطوری گیسو؟ ممنون خانم. کاری با من داشتی؟ داشتیم به سمت دفتر قدم می زدیم. نه... فقط خواستم یه ورود به سایت همسریابی دو همدم جدید کرده باشم.
ورود به سایت همسریابی دو همدم جدید!
ولی تو که ورود به سایت همسریابی دو همدم جدید نکردی! ورود به سایت همسریابی دو همدم جدید! خندیدمو گفتم: حواس پرت! متقابلا خندید با اجازه ای گفتو به سمت کلاسش رفت... چقد واسم دلنشینه این دختر! رفتم تو آبدار خونه نشستم... مونا سریع اومد و گفت: دلارا هفته بعد مهمونی تولدمه... تو میای؟ فکر نکنم. ناز نکن حالا. اهل ناز کردن نیستم... نمیام عزیزم. قیافش درهم شد. باشه اصرار نمی کنم. با خداحافظی از همه از مدرسه بیرون اومدم و تا سرکوچه سایت همسریابی دو همدم جدید رفتم بلکه تاکسی بگیرم.... بعله! دریغ از یک ریال پول! بیخیال تاکسی شدم و تصمیم به سایت همسریابی دو همدل جدید روی گرفتم.... تصمیم که چه عرض کنم! اروم اروم قدم می زدم یه پراید نوک مدادی با شیشه های دودی ام که از وقتی از مدرسه اومدم دنبالمه!
سایت همسریابی دو همدل جدید خیره شد...
الانم داره با ریتم بوق میزنه. دوس دارم یه لگد محکم بهش بزنم! برگشتم سمتشو با خونسردی گفتم: ببین من الان خودم حوصله خودمو ندارم تو ام سرخر نشو! و اگه ادامه بدی تضمین نمی کنم زنده بمونی! به راهم ادامه دادم... یه صدایی از پشت سر گفت: چه سایت ازدواج دوهمدم جدید معلم خشنی! فورا برگشتم سمت صاحب صدا و با دیدن ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم پشت فرمون حسابی غافلگیر شدم. دیدنش پشت فرمون پراید شدیدا خنده دار بود. با صدایی که رگه های خنده توش موج میزد. گفتم: سوپرایز خوبی بود. و سوار ماشینش شدم. سایت همسریابی دو همدل جدید خیره شد... منم خودمو زدم به اون راه ولی دیگه یکم داشت غیر عادی میشد. با خنده بهش گفتم: چشاتو درویش کن پسر!
نگاهشو ازم گرفت و ماشینو روشن کرد. درحالی که داشت فرمونو می چرخوند بدون اینکه نگام کنه گفت: مقنعه که گذاشتی، یاد دوران دانشگاه افتادم. شونه ای بالا انداختم. منکه هیچ تصویری ازت از دوران دانشگاه ندارم! و خاطره ها و تصاویری که ازش داشتمو تو ذهنم مرور کردم! واقعا؟! واقعا! نیم نگاهی سایت همسریابی دو همدل جدید انداختو کمرنگ خندید... این یعنی خر خودتی! بنظرت کجا بریم دلارا؟ نمی دونم تو بگو. با سایت ازدواج دو همدم جدید چطوری؟ موافقم. بعد از طی کردن یه مسیر نسبتا کوتاهی، دم دکه سایت ازدواج دوهمدم جدید فروشی نگه داشت. بعدم سایت همسریابی دو همدم جدید شد تا بره بخره. گوشیش شروع کرد به زنگ خوردن... کنجکاویم تحریک شد به صفحه گوشیش که یه سامسونگ دکمه ای بود نگاه کردم. ..
ناشناس بود؛ دلم می خواست جواب بدم اما خوش بختانه کنجکاویم کنترل شده بود و باعث شد گوشیو برگردونم سرجاش! با دوتا سایت ازدواج دو همدم جدید قیفی نشست تو ماشین و یکیشو داد به من... با دیدن سایت ازدواج دو همدم جدید قیافم مچاله شد....توت فرنگی! به روی خودم نیوردم و سایت ازدواج دو همدم جدید رو ازش گرفتم. مزه مزش کردم.... قابل تحمله! گوشیش دوباره زنگ خورد.... نگاه کوتاهی به من انداختو سایت همسریابی دو همدم جدید شد تا جواب بده. بعد از اتمام مکالمش با قیافه گرفته ای سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید ماشین شد و حرکت کرد همین جوری بی هدف تو خیابون می چرخید....
سلام دلارا سایت ازدواج دوهمدم جدید چطوری؟
بالاخره ازش پرسیدم: چیزی شده؟ سریع و قاطع جواب داد: نه و این یعنی یه چیزی شده! جلوی یه رستوران نگه داشت میزی که برای نشستن انتخاب کردیم کنج بود؛ رستوران دنجی بود.. هردوتامون دلمه سفارش دادیم و تا قبل از اینکه سفارشامونو بیارن هیچ کدوممون چیزی نگفتیم. ساعت سه و نیم شده بود... طاها داشت زنگ میزد. دیشب حدود ساعت یک بود که از ماموریت یه هفته ایش برگشته بود. سلام دلارا سایت ازدواج دوهمدم جدید چطوری؟ سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید، خوبم؛ رسیدن بخیر. نیومدی خونه مامان نگرانت شده. بیرون یکم کار دارم یکی دوساعت دیگه میام. خطاب به خاله تربت گفت: دیدی مامان بیخود نگران شدی. کار داره یه ساعت دیگه هم میاد. بعدم منو مخاطب قرار داد. باشه پس فعلا.