نگاهی به اطرافش انداخت و با هیجان گفت: ادرس جدید همسریابی بهترین همسر؟! حوصله داری؟! آدرس جدید بهترین همسر برو! فردا ظهر بلیت داریم. اما خیلی خسته ام! می خوام تا جایی که می شه بخوابم. خب خسته ای بریم هتل بعدش فردا.. . روز گرمِ.. . نمی شه بیرون اومد که! آدرس جدید سایت بهترین همسر با خنده راه افتاد: باشه! قبول می کنم! اما بهتون پس می دم! گاز کوچکی به پیراشکی زد و با همان دهان پر گفت: حداقل یه بطری آب! ادرس جدید همسریابی بهترین همسر فقط سرش را تکان داد و ادرس جدید بهترین همسریابی که می دانست حریف این مرد آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی نمی شود، با افسوس آهی کشید. خواست به سمت پاساژ بزرگی که جلوی درش ایستاده بودند، برود که ادرس جديد سايت بهترين همسر از بازویش کشید: واستا! بخور اول!
آدرس جدید سایت بهترین همسریابی نگاهی به پیراشکی انداخت و با عجز سرش را گرفت: اخم آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر را که دید، بی رقبت گاز دیگری زد! آدرس جدید بهترین همسر همان موقع بطری نوشابه ای را به سمتش گرفت. آلما با تعجب و لبخند بطری را گرفت: وای ادرس جدید بهترین همسریابی! اینو از کجات اوردی! قبل از اینکه بطری را به دست آدرس جدید سایت بهترین همسریابی بدهد، درش را باز کرد: تو درست نمی تونی حرف بزنی؟! آخه ندیدم دستت! سهند سری تکان داد و ادرس جدید بهترین همسریابی از فرصت استفاده کرد و کمی از نوشابه را نوشید.
ادرس جدید همسریابی بهترین همسر راحت تر می توانست غذایی که خودش انتخاب کرده بود را بخورد! می گم.. . سهند.. . سهند آخرین تکه ی غذایش را هم داخل دهانش گذاشت و آدرس جدید سایت بهترین همسر گفت: مطمئنی آدرس جدید سایت بهترین همسریابی نیست بمونیم؟! اون زن هنوز.. . نه.. . سفارت خودش پیگیری می کنه. من باهاشون هماهنگ کردم. در ضمن آدرس جدید بهترین همسر اعتماد کلی سفارش کرده و یه بیمارستان دیدی که بسیج شدن براش.. . دوباره غم میان مردمک های روشن آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی خانه کرد: خیلی براش ناراحتم...
آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر
چه قدر یه جنایت روی زندگی شون تاثیر گذاشت.. . بدتر از اینم می تونست بشه! بدتر از این آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر؟ ببین به کجا رسید. شانس اورد که ماکان اعتماد پیداش کرد. وگرنه.. . پیش اون شیخ عوضی که.. .. بهترین حالتش همون خودکشی کردنش بود! سهند آهی کشید و دستش را داخل جیب شلوار جینش کرد: -پس بازم می تونست بدتر باشه! مهم تر از همه چی، همسرش بود... خیلی خوب با این قضیه برخورد کرد. البته. .. بازم نمی شه از آینده خبر داشت! اما. .. حداقل ادرس جديد سايت بهترين همسر خوب بود!
طرف تحصیل کرده است! دکتر ِ! سهند پوزخندی زد: آدرس جدید سایت بهترین همسر سربندی هم داشت پزشکی می خوند! بعدش افتاد به جون مردم و تیکه تیکه شون می کرد! سواد آدرس جدید بهترین همسر باعث فهم و شعور نمی شه! اوهوم! وقتی سهند بطری نوشابه را یک دفعه از دستش کشید، ترسید: وای چی کار می کنی! بخور دیگه! ادرس جدید بهترین همسریابی همین طور که مشغول خوردن شد به بطری اشاره کرد: اگه می خوری بخور ها! من وسواسی نیستم! با دیدن نگاه خیره ی ادرس جديد سايت بهترين همسر به زحمت خنده اش را کنترل کرد! پیراشکی که دو سومش را به زور خورده بود، به سمت آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر گرفت: وای من نمی تونم بخورم! بندازیمش دور! سهند بطری را به دستش داد و به جایش، پیراشکی نیم خورده را گرفت: گفتم بهت! باید ادرس جدید همسریابی بهترین همسر به زور بخوردت بدم! تا یاد بگیری حرف گوش کنی! آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی با خنده به سمت در پاساژ ر فت و سهند باقی پیراشکی را داخل دهانش گذاشت.